شماره ٥٣٤: شکر پيش لبت شيرين نگويند

شکر پيش لبت شيرين نگويند
رخت را لاله و نسرين نگويند
ز ديده مي کنم شکر خيالت
اگر چه ظلم را تحسين نگويند
من از تو گشته گشتم واي و صد واي
گرت حال من مسکين نگويند
دل گم گشته، گر يابم نشانش
دران گيسوي چين در چين نگويند
دلا، گر جان ستد، خواهش مکن، زانک
به تأخيري سخن چندين نگويند
چنانش لطفها کرده ست زنهار
که با آن کافر بي دين نگويند
کند خلقي دعاي صبر و عاشق
ز کين عاشقان آمين نگويند
بر او من عاشقم، ور پرسد آن ماه
همه چيزش بگويند، اين نگويند
کسان کاين قصه خسرو شنيدند
حديث خسرو و شيرين نگويند