شماره ٤٩٥: بويي ز سر زلف نگارين به من آريد

بويي ز سر زلف نگارين به من آريد
يک تار ازان طره مشکين به من آريد
مخمورم و جانم به سوي مي نگران است
آن باده که در داد نخستين به من آريد
خواهيد که از خاک برآيم پس صد سال
از ميکده بوي مي رنگين به من آريد
هر گه که غمي گشت پديد از دل، گفتم
غم را نخورد جز دل غمگين به من آريد
جان مي سپرد از غم هجران تو خسرو
روزي خبر عاشق مسکين به من آريد