شماره ٣١٦: من کيستم که اين غم تو با چو من کسي ست

من کيستم که اين غم تو با چو من کسي ست
طوفان آتشي چه به دنباله خسي ست
خود را ببين در آينه و انصاف ما بده
کز چون تويي جدا شدن اندازه کسي ست
گر زانکه باد هجر مرا برد همچو خس
زينسان به خاک کوي تو خاشاک و خس بسي است
اي باد، چون رسد همه را زو زکوة حسن
يادش دهي که از همه وامانده واپسي ست
آنجا که دوست جلوه طاووس مي کند
هر پشه پيش ديده عشاق کرکسي ست
چون گويمش به روي که از نسبت است دور
خط عذار او چو گليمي بر اطلسي ست
بي سرو خود چه جاي گلستانست، خسروا
باغ و بهار بي رخ معشوق مجسي ست