شماره ٣١٤: آن خط پر بلا که در آغاز رستن است

آن خط پر بلا که در آغاز رستن است
با او چه فتنه ها که در انبار رستن است
ساکن تري که مي دمد آن سبزه بر گلت
ني کاهلي که سبزه ات از باز رستن است
آغاز خط به ما منما و مکش، ازانک
هر آفتي که هست، در آغاز رستن است
با ما روا مدار که آيد برون ز پوست
آن دشمن کشنده که بر ساز رستن است
ترسم که راز خسرو از اين دل برون دمد
خط با لبت نهفته که در راز رستن است