شماره ٣٠٧: اي پير، خاک پاي تو نور سعادت است

اي پير، خاک پاي تو نور سعادت است
مقراض توبه تو چو لاي شهادت است
هستي تو آن نظام که نون خطاب تو
محراب راست کرده براي عبادت است
ديد آنکه طلعت تو و بيداريش نبود
هست آن سگي که خفتن صبحش به عادت است
تو شمع صبح، شعله شوقي که از تو خاست
زان هر يکي شراره چراغ هدايت است
علامه اي که معرفت انبياش هست
او را به پيش تو محل استفادت است
در عهد تو قيام جهان از وجود تست
مانند صورتي که قيامش به مادت است
هر يک مريد تو چو هلالي ست از رکوع
هر شب هلال وار ازان در زيادت است
بتوان مريد گفت مريد ترا که اوست
آن مردمي که فتنه عين سعادت است
اميد کز تو واصل گردد چو خرد و پير
خسرو که بي وصال چو حرف ارادت است