شماره ٢٩٣: اي آرزوي ديده، دلم در هواي تست

اي آرزوي ديده، دلم در هواي تست
جانم اسير سلسله مشک ساري تست
هستند در دعاي رهي جمله مردمان
بهر نجات عشق و رهي در دعاي تست
گه خشم و گه کرشمه و گه عشوه گاه ناز
مسکين کسي که شيفته و مبتلاي تست
تا چند تيغ برکشي و سر طلب کني
اينک سري که مي طلبي زير پاي تست
ما جان فداي خنجر تسليم کرده ايم
خواهي ببخش و خواه بکش راي راي تست
گفتي که ابر گشت فلاني ز آب چشم
اين ابر مدتي ست که اندر هواي تست
دل رفت و نيز سينه تهي شد ز آب چشم
اي صبر، باز گرد که آن جاي جاي تست
اي خط سبز، بر لب جانان خضر تويي
ما را مکش چو آب خضر آشناي تست
اي قرص آفتاب که دوري ز دست ما
آخر لبي ببخش که خسرو گداي تست