شماره ٢٩٢: اي غمزه زن که تير جفا در کمان تست

اي غمزه زن که تير جفا در کمان تست
آهسته تر، که دست دلم در عنان تست
بنماي رخ که شاد برانم ز ديدنت
روزي دو سه که غمزده ميهمان تست
جانها به باد داد که دايم شکسته باد
آن گيسويي که بر سر سرو روان تست
داغي ست از شراره آه کسي مگر
خال سيه که بر رخ چون ارغوان تست
گر هر زمان به خانه ديگر شوي به ناز
مي زيبدت که مر همه عالم از آن تست
زان مي زيم که بر دهن انگشتري نهم
شبها و اين خيال برم کان دهان تست
گفتم بکش که باز رهم، ناوک مژه
بنمود و گفت اين همه از بهر جان تست
فرياد خسرو ار شنوي شب به کوي خويش
رنجه مشو که فاخته بوستان تست