شماره ٢٨٤: خوش خلعتي ست جسم، ولي استوار نيست

خوش خلعتي ست جسم، ولي استوار نيست
خوش حالتي ست عمر ولي پايدار نيست
خوش منزلي ست عرصه روي زمين، دريغ
کانجا مجال عيش و مقام قرار نيست
هر چند بهترين صور شکل آدمي ست
ليکن همه چو سرو قد گلعذار نيست
دل در جهان مبند که کس را ازين عروس
جز آب ديده خون جگر در کنار نيست
مردي که در شمار بود اين زمان کجاست؟
کو را درين زمانه غم بيشمار نيست
غره مشو ز جاه مجازي به اعتبار
کاين جاه را به نزد خدا اعتبار نيست
زنهار اختيار مکن بهر منزلي
کانجا به دست هيچ کسي اختيار نيست