شماره ٢٧٨: آنکه مزاج دلش باز ندانم که چيست

آنکه مزاج دلش باز ندانم که چيست
رفتن او کشتن است، باز ندانم که چيست
اين منم از پشت کوژ چنگ حريفان عشق
زار بنالم، ولي خار ندانم که چيست
مست شبانه است يار خواب خماري به سر
بوي لبش از مي است، گاز ندانم که چيست
يار بهانه طلب با من شوريده بخت
نيست بدانسان که بود باز ندانم که چيست
خسرو مسکين ازو شهره هر کوي شد
وان دل او را هنوز راز ندانم که چيست