شماره ٢٧٣: عمر به پايان رسيد در هوس روي دوست

عمر به پايان رسيد در هوس روي دوست
برگ صبوري کراست بي رخ نيکوي دوست
گر همه عالم شوند منکر ما، گو، شويد
دور نخواهيم شد ما ز سر کوي دوست
قبله اسلاميان کعبه بود در جهان
قبله عشاق نيست جز خم ابروي دوست
اي نفس صبحدم، گر نهي آنجا قدم
خسته دلم را بجو در شکن موي دوست
جان بفشانم ز شوق در ره باد صبا
گر برساند به ما صبحدمي بوي دوست
روز قيامت که خلق روي به هر سو کنند
خسرو مسکين نکرد ميل به جز سوي دوست