شماره ٢٦٧: اي دهانت، چشمه آب حيات

اي دهانت، چشمه آب حيات
شمع رويت آفتاب کاينات
تا دلم از شادي وصلت نماند
از کمند غم نمي يابم نجات
گريه را مپسند هر دم تا به کي
پيش چشم از گريه جيحون و فرات
زاتش هجرت تن خاکي بسوخت
تا کدامين باد آرد سوي مات
هر که بي تو زنده ماند مرده به
جز وصالت نيست مقصود از حيات
گر نديدي سبزه اي بر آب خضر
گرد آن شکر ببين رسته نبات
بت پرستان گر ز تو آگه شوند
ياد نارند از بتان سومنات
از شراب شب نشينان در خمار
هات کأسا يا حبيبي بالغدات
همچو ذره در هواي مهر تو
نيست خسرو را دمي صبر و ثبات