شماره ٢٦٠: مه غلام تست با رويي که هست

مه غلام تست با رويي که هست
مشک خاک تست با بويي که هست
دست بست آيينه پيشت ايستاد
روي ديگر يافت با رويي که هست
خوي ناسازت نخواهد شد دگر
هم نخواهد ساخت با خويي که هست
تيغ برکش کز پي فرمان تست
جان و دل را پشت و پهلويي که هست
آب خورد آورد غمها سوي ما
آب چشمم را به هر سويي که هست
اي طبيب، از من برو کاين درد عشق
به نخواهد شد به دارويي که هست
چند مستوري کني کز بهر تو
شهره شد خسرو به هر کويي که هست