شماره ٢٥٩: ترک من طره مشوش کرده است

ترک من طره مشوش کرده است
لاله از مشکش منقش کرده است
روي هم همچون آتش او ز ابروان
ماه را نعلي در آتش کرده است
مي گشايد از نظر تير بلا
مي کند آنچه که آرش کرده است
سر خوش از باده بود پيوسته او
ليک با باده سري خوش کرده است
غمزه هاي چشم مخمورش مدام
دل بدان لعل شکروش کرده است
رشته صبر مرا بگسسته است
زلف تو بس که کشايش کرده است
زان پريشان شد چون مو خسرو، مگر
ياد آن زلف مشوش کرده است