شماره ٢١٦: در شب هجر که از روز قيامت بتر است

در شب هجر که از روز قيامت بتر است
مردم ديده من غرقه به خون جگر است
ساکن از آب شود آتش و يا از ديده
غرقه آييم و هنوز آتش ما تيزتر است
به طراوت رخ تو رشک گل سيراب است
به تبسم دهنت غيرت تنگ شکر است
اي صبا، گر گذري بر سر آن کو، برسان
خبر ما بر آنکس که ز ما بي خبر است
قاصد کعبه ز مقصود ندارد خبري
گر چه در باديه بيچاره به جان در خطر است
گر خيال تو، به مهمان من آيد روزي
جگر سوخته ام در نظرش ما حضر است
بي تو از دست غم هجر ز پا افتادم
به سر من گذري کن که جهان بر گذر است
مردمان منکر عشقند منم کشته او
شيوه ما دگر و شيوه مردم دگر است
گر بنوشد قدحي خسرو مسکين گه گاه
عيب او پوش که اين شيوه اهل نظر است