سرو بستان ملاحت قامت رعناي تست
نور چشم عاشقان خسته خاک پاي تست
من نه تنها گشته ام شيداي دردت جان من
هر که را جان و دل و ديني بود شيداي تست
نير اعظم که لاف از قرب عيسي مي زند
ذره اي از پرتو رخسار مه سيماي تست
در درون مسجد و دير و خرابات و کنشت
هر کجا، رفتم، همه شور تو و غوغاي تست
جانم از غيرت ز دست جاهلان سوزيد، از انک
سر و را گويند مانند قد رعناي تست
تا به ملک دلبري سلطان شدي اي شاه حسن
هر کجا سلطاني و شاهي بود لالاي تست
وعده ديدار خود کردي به فردا، زان سبب
جان خسرو منتظر بر وعده فرداي تست