شماره ٢٠١: سرو بستان ملاحت قامت رعناي تست

سرو بستان ملاحت قامت رعناي تست
نور چشم عاشقان خسته خاک پاي تست
من نه تنها گشته ام شيداي دردت جان من
هر که را جان و دل و ديني بود شيداي تست
نير اعظم که لاف از قرب عيسي مي زند
ذره اي از پرتو رخسار مه سيماي تست
در درون مسجد و دير و خرابات و کنشت
هر کجا، رفتم، همه شور تو و غوغاي تست
جانم از غيرت ز دست جاهلان سوزيد، از انک
سر و را گويند مانند قد رعناي تست
تا به ملک دلبري سلطان شدي اي شاه حسن
هر کجا سلطاني و شاهي بود لالاي تست
وعده ديدار خود کردي به فردا، زان سبب
جان خسرو منتظر بر وعده فرداي تست