شماره ١٩٢: ماه تابانست و همچون روي تو تابنده نيست

ماه تابانست و همچون روي تو تابنده نيست
ابر بارانست و همچون چشم من بارنده نيست
پيش رفتارت نيايد راه کبکم در نظ ر
گر رونده هست، ليکن همچو تو آينده نيست
حور بسيار است، دل بردن نيارد همچو تو
شوخ و عيار و مقام پيشه و بازنده نيست
چون بلايي نيست چشمت را به کشتن باز کن
هر که در عهدت به مرگ خويش ميرد، زنده نيست
دل کرا سوخت در اين غم بر من دل سوخته
جز دل من چون کسي پهلوي من سوزنده نيست
در وفاي يار بايد باخت باري جان خويش
چونکه جان بيوفا با هيچ کس پاينده نيست
چند ديده بر زمين سايد ز عشق پاي تو
چشم خسرو، کاو به خاکي از درت ماننده نيست