شماره ١٨٩: باز جانا، آتش شوق تو در جان جا گرفت

باز جانا، آتش شوق تو در جان جا گرفت
خانه صبر از غمت سر تا به سر سودا گرفت
سرو نازم رقص رقصان دي درآمد در سماع
حلقه حلقه عاشقان را جان و دل يغما گرفت
آتش سينه اگر چه مدتي مي سوخته ست
عاقبت شعله زد و از راه دل بالا گرفت
من به نقد امروز با وصل بتانم در بهشت
زاهد بيچاره در دل وعده فردا گرفت
هر محبي کو قدم در راه عشق از صدق زد
پيش محبوب او به آخر پايه اعلا گرفت
دولت خسرو همين باشد که او در کوي دوست
با سگانش همنشين شد منصب والا گرفت