شماره ١٥١: منم امروز و صد تيمار در دست

منم امروز و صد تيمار در دست
نه دل در دست، نه دلدار در دست
بيا ساقي دلم از دست رفته ست
همي آيد کنون دشوار در دست
نگارا، دست آزارم گشادي
چه مي آيد از اين آزار در دست
تويي از روز تا شب در تماشا
چمن آيينه گلزار در دست
منم از جست و جوي تو چو مرغي
گل اندر ديده مانده، خار در دست
همه شب گرد کويت بهر مرهم
همي گردد دل افگار در دست
مده از دست خسرو را که دارد
ز تو مشتي غم و تيمار در دست