شماره ١٢٢: اي ترا در ديده من جاي خواب

اي ترا در ديده من جاي خواب
ديده بي خوابم از تو جاي آب
شب چو خوابم نيست بهر ديدنت
چند سازم خويش را عمدا به خواب
گل شد از عکس رخت در چشم من
زاتش دل مي کشم زان گل گلاب
با خيال زلف و رويت چشم من
نيمه ابرست و نيمي آفتاب
زان لب ميگون که هوش از من ببرد
خون همي گريم چو بر آتش کباب
از لبت دارم سؤالي، چون کنم
تنگ مي آيد دهانت در جواب
مست گشتم بسکه خوردم خون دل
چون نگردم مست با چندين شراب
هست خورشيد قيامت روي تو
خط مشکين دفتر يوم الحساب
زان قيامت عالمي در جنت است
بنده خسرو تا قيامت در عذاب