شماره ١١٧: اگر به گوشه نشينان نمايد آن رخ خوب

اگر به گوشه نشينان نمايد آن رخ خوب
به غمزه دل بر بايد ز سالک مجذوب
بلاي مردم اهل نظر بود چشمت
به ناز اگر به در آيي ز مکتب، اي محبوب
دهان يار نيايد رقيب را در چشم
که خرده بين نبود هيچ ديده معيوب
فراق روي چو تو يوسفي کسي داند
که روشنش شود آب دو ديده يعقوب
چو نامه تو گشايم شود پر آبم چشم
به هيچ رو نتوانم که خوانم آن مکتوب
مرنج اگر نبود در خورت کباب دلم
تو ميهمان عزيزي و هست اين مرغوب
کشد براي تو خسرو جفاي مدعيان
که بهر دوست ز کرمان جفا کشد ايوب