شماره ١١٥: زهي نموده ازان زلف و عارض و رخ خوب

زهي نموده ازان زلف و عارض و رخ خوب
يکي سواد و دوم نقطه و سيم مکتوب
سواد و نقطه و مکتوب اوست بر دل من
يکي بلا و دوم فتنه و سيم آشوب
بلا و فتنه و آشوب او بود ما را
يکي مراد و دوم مونس و سيم مطلوب
مراد و مونس و مطلوب هر سه از من شد
يکي جدا و دوم غالب و سيم مغلوب
جدا و غالب و مغلوب هر سه باز آيد
يکي غلام و دوم دولت و سيم مرکوب
غلام و دولت و مرکوب با سه چيز خوش است
يکي حضور و دوم شادي و سيم محبوب
حضور و شادي و محبوب من بود خسرو
يکي شراب و دوم ساقي و سيم محبوب