شماره ٧٣: چه اقبال است اين رب که دولت داده رو ما را

چه اقبال است اين رب که دولت داده رو ما را
که در کوي فراموشان گذر شد يار زيبا را
کمر بند من آمد نزد من خنده زنان امشب
توقف کن که لختي بنگرم پروين و جوزا را
بحمدالله که بيداري شبهايم نشد ضايع
بديدم خفته در آغوش خود آن سرو بالا را
به تشويق دهل رنجه مشو، اي نوبتي، امشب
که خفتن در بر يار است بيداران شبها را
تماشا مي کنم اين قد، قيامت مي کند، يارب
که خواهم تا قيامت ياد کردن اين تماشا را
کجاها بودي، اي گلبرگ خندان، راست گو با من
که چون چپ داده اي امروز گلرويان رعنا را
رسيدي همچو شاخ گل کدامين باد آوردت
که هرگز مي نپرسيدي به يک شاخ گلي ما را
تويي با من، معاذالله ز تو کي آيد اين ياري
منم با تو، عفاک الله مرا کي باشد اين يارا
چه گويي خسروا، چندين حديث وصل نابوده
خيال است اين که ره دادي به سوي خويش سودا را