شماره ٣٧: آن شه به سوي ميدان خوش مي رود سوارا

آن شه به سوي ميدان خوش مي رود سوارا
يا رب، نگاه داري آن شهسوار ما را
غارت نمود زلفش بنياد زهد و تقوي
تاراج کرد لعلش اسباب پادشا را
جولان کند سمندش چون سم او ببوسم
کو بر زمين زماني ننهد زناز پا را
خواهم که در رکابش باشم و ليک نتوان
کز خود عنان زلفش بر بود اين گدا را
گفتي که ياد کردم گه گه ز حال خسرو
کردي چرا فرامش زين گونه اين گدا را