شماره ٣٦: اي رخ زيباي تو آينه سينه ها

اي رخ زيباي تو آينه سينه ها
روي ترا در خيال زين نمط آيينه ها
غمزه مزن کان خيال تا به جگرها نشست
تيغ بلارک دميد واي که بر سر سينه ها
ياد توام مي کند کار جواب هلاک
خواب که بيند گدا حاصل گنجينه ها
بس که ز رويت نمود خانه مرا پر خيال
مر همه ديوارهاست پيش من آيينه ها
صبر نمودي مرا از نظري پيش از اين
حسن توام توبه داد زان همه پيشينه ها
دل که ز دعوي صبر لاف همي زد کنون
بين که چه خوش مي کشد هجر از و کينه ها
شعله ديرينه را داغ ز دل رفته بود
نوپسري تازه کرد آن همه ديرينه ها
توبه شکن صوفيا، خرقه به مي شو که هست
بر قصب شاهدان خرقه پشمينه ها
چرخ بشد، ساقيا، دوش مي با صفا
درد به خسرو رسان، زان همه دوشينه ها