شماره ٣١: باغم عشق تو مي سازيم ما

باغم عشق تو مي سازيم ما
با تو پنهان عشق مي بازيم ما
در هواي وصل جان افروز تو
پاي بند درگه نازيم ما
مردمي کن برقع از رخ برفکن
تا دل و دين هر دو در بازيم ما
يک زمان از سر بنه گردن کشي
تا به گردون سر برافرازيم ما
گر نخواهي گشت با ما مهربان
خانه هستي براندازيم ما
بعد از اين با کس نه پيونديم دل
بعد از اين با خود نپردازيم ما
چون ز خسرو درد دل بشنيد، گفت
غم مخور روزيت بنوازيم ما