شماره ١٧: وقت گل است نوش کن باده چون گلاب را

وقت گل است نوش کن باده چون گلاب را
بلبل نغمه ساز کن بلبله شراب را
ساغر لاله هر زمان باد نشاط مي دهد
بين که چه موسمي ست خوش نقل و مي و کباب را
مرغ چو در سرو شد، بال کشيد در زمين
سبزه بساط سبز وتر از پي رقص آب را
نيست حيات شکرين کاخر شب شکر لبان
هر طرفي به بوي مي تلخ کنند خواب را
چون به سؤال گويدم ساقي مست عاشقان
هان قدحي، چگونه اي؟ حاضرم اين جواب را
چند ز عقل و درد سر باده بيار ساقيا
درد ترا و سر مرا عقل شراب ناب را
گرد سفيد برق را تا بنشاند از هوا
موج بلند مي شود چشمه آفتاب را
ني غلطم که آفتاب اوج ازان گرفت تا
بوسه زند به پيش شه حاشيه جناب را
خورد خدنگ او بسي خون ز دو ديده، پر نشد
سير کجا کند مگس حوصله عقاب را
خانه خسرو از رخش هست صفا که هر زمان
از رخ فکر مدح تو دور کند نقاب را