شماره ١٠: گل من سبزه زاري کرد پيدا

گل من سبزه زاري کرد پيدا
زمانه نوبهاري کرد پيدا
در اين موسم که از تأثير نوروز
جهان نو روزگاري کرد پيدا
ز کوه ابر سنگ ژاله افتاد
زر گل را، عياري کرد پيدا
شدم موي و فرو رفتم به رويش
همانم خارخاري کرد پيدا
نهاني خارخاري داشت آن شوخ
به حمدالله که باري کرد پيدا
ببين خسرو، اگر جانت به کار است
که جان را باز کاري کرد پيدا