شماره ١: ابر مي بارد و من مي شوم از يار جدا

ابر مي بارد و من مي شوم از يار جدا
چون کنم دل به چنين روز ز دلدار جدا
ابر و باران و من و يار ستاده به وداع
من جدا گريه کنان، ابر جدا، يار جدا
سبزه نوخيز و هوا خرم و بستان سرسبز
بلبل روي سيه مانده ز گلزار جدا
اي مرا در ته هر موي به زلفت بندي
چه کني بند ز بندم همه يکبار جدا
ديده از بهر تو خونبار شد، اي مردم چشم
مردمي کن، مشو از ديده خونبار جدا
نعمت ديده نخواهم که بماند پس از اين
مانده چون ديده ازان نعمت ديدار جدا
ديده صد رخنه شد از بهر تو، خاکي ز رهت
زود برگير و بکن رخنه ديوار جدا
مي دهم جان مرو از من، وگرت باور نيست
پيش ازان خواهي، بستان و نگهدار جدا
حسن تو دير نپايد چو ز خسرو رفتي
گل بسي دير نماند چو شد از خار جدا