خودي

کسي کو بر خودي زد لا اله را
ز خاک مرده روياند نگه را
مده از دست دامان چنين مرد
که ديدم در کمندش مهر و مه را
تو اي نادان دل آگاه درياب
بخود مثل نياگان راه درياب
چسان مؤمن کند پوشيده را فاش
ز لا موجود الا الله درياب
دل تو داغ پنهاني ندارد
تب و تاب مسلماني ندارد
خيابان خودي را داده اي آب
از آن دريا که طوفاني ندارد