بآدمي نرسيدي خدا چه مي جوئي
            ز خود گريخته ئي آشنا چه ميجوئي
         
        
            دگر بشاخ گل آويز و آب و نم در کش
            پريده رنگ ز باد صبا چه ميجوئي
         
        
            دو قطره خون دل است آنچه مشک مينامند
            تو اي غزال حرم درختا چه ميجوئي
         
        
            عيار فقر ز سلطاني و جهانگيري است
            سرير جم بطلب بوريا چه ميجوئي
         
        
            سراغ او ز خيابان لاله ميگيرند
            نواي خون شده ي ما ز ما چه ميجوئي
         
        
            نظر ز صحبت روشندلان بيفزايد
            ز درد کم بصري توتيا چه ميجوئي
         
        
            قلندريم و کرامات ما جهان بيني است
            ز ما نگاه طلب کيميا چه مي جوئي