مي ديرينه و معشوق جوان چيزي نيست
پيش صاحب نظران حور و جنان چيزي نيست
هر چه از محکم و پاينده شناسي گذرد
کوه و صحرا و بر و بحر کران چيزي نيست
دانش مغربيان فلسفه ي مشرقيان
همه بتخانه و در طوف بتان چيزي نيست!
از خود انديش و ازين باديه ترسان مگذر
که تو هستي و وجود دو جهان چيزي نيست
در طريقي که بنوک مژه کاويدم من
منزل و قافله و ريگ روان چيزي نيست
بگذر از غيب که اين وهم و گمان چيزي نيست
در جهان بودن و رستن ز جهان چيزي هست
آن بهشتي که خدائي بتو بخشد همه هيچ
تا جزاي عمل تست جنان چيزي هست
راحت جان طلبي؟ راحت جان چيزي نيست
در غم همنفسان اشگ روان چيزي هست
چشم مخمور و نگاه غلط انداز و سرود
همه خوبست ولي خوشتر از آن چيزي هست
حسن رخسار دمي هست و دمي ديگر نيست
حسن کردار و خيالات خوشان چيزي هست