بيا که تازه نوا مي تراود از رگ ساز
مئي که شيشه گدازد بساغر اندازيم
مغان و دير مغان را نظام تازه دهيم
بناي ميکده هاي کهن براندازيم
ز رهزنان چمن انتقام لاله کشيم
به بزم غنچه و گل طرح ديگر اندازيم
بطوف شمع چو پروانه زيستن تا کي
ز خويش اين همه بيگانه زيستن تا کي