در معني حريت اسلاميه و سر حادثه کربلا

هر که پيمان با هو الموجود بست
گردنش از بند هر معبود رست
مؤمن از عشق است و عشق از مؤمنست
عشق را ناممکن ما ممکن است
عقل سفاک است و او سفاک تر
پاک تر چالاک تر بيباک تر
عقل در پيچاک اسباب و علل
عشق چوگان باز ميدان عمل
عشق صيد از زور بازو افکند
عقل مکار است و دامي ميزند
عقل را سرمايه از بيم و شک است
عشق را عزم و يقين لاينفک است
آن کند تعمير تا ويران کند
اين کند ويران که آبادان کند
عقل چون باد است ارزان در جهان
عشق کمياب و بهاي او گران
عقل محکم از اساس چون و چند
عشق عريان از لباس چون و چند
عقل مي گويد که خود را پيش کن
عشق گويد امتحان خويش کن
عقل با غير آشنا از اکتساب
عشق از فضل است و با خود در حساب
عقل گويد شاد شو آباد شو
عشق گويد بنده شو آزاد شو
عشق را آرام جان حريت است
ناقه اش را ساربان حريت است
آن شنيدستي که هنگام نبرد
عشق با عقل هوس پرور چکرد
آن امام عاشقان پور بتول
سرو آزادي ز بستان رسول
الله الله باي بسم اله پدر
معني ذبح عظيم آمد پسر
بهر آن شهزاده ي خير الملل
دوش ختم المرسلين نعم الجمل
سرخ رو عشق غيور از خون او
شوخي اين مصرع از مضمون او
در ميان امت کيوان جناب
همچو حرف قل هوا اله در کتاب
موسي و فرعون و شبير و يزيد
اين دو قوت از حيات آيد پديد
زنده حق از قوت شبيري است
باطل آخر داغ حسرت ميري است
چونخلافت رشته از قرآن گسيخت
حريت را زهر اندر کام ريخت
خاست آن سر جلوه ي خير الامم
چون سحاب قبله بر باران در قدم
بر زمين کربلا باريد و رفت
لاله در ويرانها کاريد و رفت
تا قيامت قطع استبداد کرد
موج خون او چمن ايجاد کرد
بهر حق در خاک و خون گرديده است
پس بناي لا اله گرديده است
مدعايش سلطنت بودي اگر
خود نکردي با چنين سامان سفر
دشمنان چون ريگ صحرا لا تعد
دوستان او به يزدان هم عدد
سر ابراهيم و اسمعيل بود
يعني آن اجمال را تفصيل بود
عزم او چون کوهساران استوار
پايدار تند سير و کامکار
تيغ بهر عزت دين است و بس
مقصد او حفظ آئين است و بس
ما سواله را مسلمان بنده نيست
پيش فرعوني بسرش افکنده نيست
خون او تفسير اين اسرار کرد
ملت خوابيده را بيدار کرد
تيغ لا چون از ميان بيرون کشيد
از رگ ارباب باطل خون کشيد
نقش الا الله بر صحرا نوشت
سطر عنوان نجات ما نوشت
رمز قرآن از حسين آموختيم
ز آتش او شعله ها اندوختيم
شوکت شام و فر بغداد رفت
سطوت غرناطه هم از ياد رفت
تار ما از زخمه اش لرزان هنوز
تازه از تکبير او ايمان هنوز
اي صبا اي پيک دور افتادگان
اشک ما بر خاک پاک او رسان