1658 مورد در 0.00 ثانیه یافت شد.

ويس و رامين

  • مرا زنده بمان تا زندگاني
    کنم در کار مهرت رايگاني
  • شما را من ز روي مهرباني
    نصيحت کرد خواهم رايگاني
  • ديوان عراقي

  • تقصير نمي کند غم تو
    غم مي خوردم به رايگاني
  • ديوان قاآني

  • به جاي گنجهاي شايگانش
    رسد بس رنجهاي رايگاني
  • ديوان شمس

  • اگر خواهي عطاي رايگاني
    ز عالم هاي باقي ملک بسيار
  • ديوان ناصر خسرو

  • واکنون که شنودم از جهان من
    آن نکته خوب رايگاني
  • فرهاد و شيرين وحشي بافقي

  • هما پرواز عنقا آشياني ست
    زبانش چتر شاهي رايگاني ست
  • ديوان عرفي شيرازي

  • کدامست اين متاع رايگاني
    که بروي نقد فرصت ميفشاني
  • شاهنامه فردوسي

  • ز گنجش زبرجد نثار آوريد
    بسي گوهر شاهوار آوريد
  • نبيني که گنجش پر از خواستست
    جهاني به خوبي بياراستست
  • هيلاج نامه عطار

  • حقيقت گفت و گنجش يافتستم
    بسوي گنج خود بشتافتستم
  • هفت پيکر نظامي

  • اژدهائي نشسته بر گنجش
    به ترنجي رسيده نارنجش
  • شرف نامه نظامي

  • تهي دست کانديشه زر کند
    تمناي گنجش توانگر کند
  • هفت اورنگ جامي

  • برداشته شد ز سينه رنجش
    انباشته زير خاک گنجش
  • شاه و درويش هلالي جغتايي

  • آخرش جانب لحد بردند
    همچو گنجش بخاک بسپردند
  • ديوان خاقاني

  • مار ضحاک ماند بر پايم
    وز مژه گنج شايگان برخاست
  • بر خاک درت زکات دربان
    گنج زر شايگان ببينم
  • بيت فرومايه اين منزحف
    قافيه هرزه آن شايگان
  • ديوان سعدي

  • به گنج شايگان افتاده بودم
    ندانستم که بر گنجند ماران
  • ويس و رامين

  • به خوشي چون خراسان جايگاهي
    چو مرو شايگان محکم پناهي
  • ديوان محتشم کاشاني

  • کرمش کيسه اي که پر سازد
    مخزن گنج شايگان باشد
  • ديوان مسعود سعد سلمان

  • توشناسي مرا که نگشايد
    کس چو من گنج شايگان قلم
  • پاسبان کرد باغ قمري را
    که بسي گنج شايگان دارد
  • ديوان وحشي بافقي

  • ذات او جوهري که عالم ازو
    مخزن گنج شايگان باشد
  • شکسته وقت تعجيل عطايت
    در سد خانه گنج شايگان باد
  • ز دست بخششت در آستينش
    کليد قفل گنج شايگان باد
  • ديوان عرفي شيرازي

  • گر بخون خوردن دهندم اختيار
    خون گنج شايگان خواهم گزيد
  • ديوان شمس

  • روان شد سوي ما کوثر که گنجا نيست ظرف اندر
    بدران مشک سقا را بزن سنگي و بشکن خم
  • ديوان خاقاني

  • پيش بزرگان ما آب کسي روشن است
    فعل سگ گنجه است قدح خر روستا
  • طعنه بيمار پرس صعب تر از تب
    کاين عرض از گنجه نيست از وطن آورد
  • آتش تب در زمين گنجه همه شب
    در دم من آه آسمان شکن آورد
  • صدمه آهم شنيد مؤذن شب گفت
    زلزله گنجه باز تاختن آورد
  • من گنجه نبينم که براهيم در او نيست
    من مکه نخواهم که ازو کعبه برون شد
  • دريغا گنجه خرم که اکنون جاي ماتم شد
    که از فر چنين صدري فراق افتاد فرجامش
  • بوستان سعدي

  • يکي پادشه زاده در گنجه بود
    که دور از تو ناپاک و سرپنجه بود
  • ديوان سنايي

  • هم بدين وزن اي پسر پور خطيب گنجه گفت:
    «نوبهار آمد نگارا باده گلنار کو»
  • کشکول شيخ بهايي

  • ز ويرانه ي گنجه شد گنج سنج
    رسانيد گنج هنر را به پنج
  • ديوان محتشم کاشاني

  • تا موکب جلالت در ملک خويش گنجه
    افزوده بر ممالک صد ملک ديگرت باد
  • خسرو و شيرين نظامي

  • ز گنجه فتح خوزستان که کرده است؟
    ز عمان تا به اصفاهان که خورده است؟
  • هفت پيکر نظامي

  • چون فروزنده شد به عکس و عيار
    نقد اين گنجه خيز رومي کار
  • شرف نامه نظامي

  • نظامي که در گنجه شد شهربند
    مباد از سلام تو نابهرمند
  • نهان مرا آشکارا برند
    ز گنجه است اگر تا بخارا برند
  • اقبالنامه نظامي

  • ز بس گنج که آنروز بر باد رفت
    شب شنبه را گنجه از ياد رفت
  • مخزن الاسرار نظامي

  • گنجه گره کرده گريبان من
    بي گرهي گنج عراق آن من
  • هفت اورنگ جامي

  • ز ويرانه گنجه شد گنج سنج
    رسانيد گنج گهر را به پنج
  • به تخصيص پنجي که سر پنجه زد
    بشيري که سرپنجه از گنجه زد
  • از گنجه چو گنج آن گهر ريز
    وز هند چو طوطي اين شکر ريز
  • ناظم گنجه نظامي که به رنج
    عدد گنج رسانيد به پنج
  • ديوان عرفي شيرازي

  • کنون درگاه عرفي بوسه گاهست
    ترا از گنجه تا شيراز راهست
  • ديوان انوري

  • حسنت اندر جهان نمي گنجد
    نامت اندر دهان نمي گنجد