4899 مورد در 0.00 ثانیه یافت شد.

ديوان شمس

  • گر نقد درستي تو چون مست و قراضه ستي
    آخر تو چه پنداري اين گنج عطايي را
  • از آب و خطاب تو تن گشت خراب تو
    آراسته دار اي جان زين گنج خرابي را
  • چرا رخم نکند زرگري چو متصلست
    به گنج بي حد و کان جمال و حسن و بها
  • زير پاشان گنج ها و سوي بالا باغ ها
    بشنو از بالا نه وقت زير و بالا گفتنست
  • تشنه بر لب جو بين که چه در خواب شدست
    بر سر گنج گدا بين که چه پرتاب شدست
  • در خاک کي بود که دلش گنج گوهر است
    دلتنگ کي بود که دلارام در کش است
  • عاشق چو اژدها و تو يک کرم نيستي
    عاشق چو گنج ها و تو را يک تسوي نيست
  • اول نمايد مار کر آخر بود گنج گهر
    شيرين شهي کاين تلخ را در دم نکوآيين کند
  • آنک بديد روي تو در نظرش چه سرد شد
    گنج که در زمين بود ماه که در سما بود
  • ز گنج عشق زر ريزند غلام شمس تبريزند
    و کان لعل و ياقوتند و در کان جان ارکانند
  • بالا همه باغ آمد و پستي همگي گنج
    آخر تو چه چيزي که جهان از تو چنين شد
  • يا دهان ما بگير اي ساقي ور ني فاش شد
    آنچ در هفتم زمين چون گنج ها گنجور بود
  • دل ويران که در و گنج هواي ابديست
    رخ عاشق ز چه رو همچو رخ زر نکند
  • اي شاد آن زمان که درآيد وصال تو
    تا ما ز گنج وصل تو بدهيم وام عيد
  • ز سر بگيرم عيشي چو پا به گنج فروشد
    ز روي پشت و پناهي که پشت ها همه رو شد
  • چون فنا خواهد شدن اين ساحره دنياي دون
    تخت و بخت و گنج و عالم را به من بخشيده گير
  • در جهان وحدت حق اين عدد را گنج نيست
    وين عدد هست از ضرورت در جهان پنج و چار
  • چون خدا اين جهان را کرد چون گنج پيدا
    هر سري پر ز سودا دارد اظهار ديگر
  • بران ز پيش جهان را که مار گنج تواست
    تواش به حسن چو طاووس گير و مار مگير
  • بيار گنج و مکن حيله که نخواهي رست
    به تف تف و به مصلا و ذکر و زهد و نماز
  • اي جهان را شاد کرده وي زمين را جمله گنج
    تا زمين گويد تو را کاي آسماني شاد باش
  • لنگري از گنج مادون بسته اي بر پاي جان
    تا فروتر مي روي هر روز با قارون خويش
  • فلک ز مستي امر تو روز و شب در چرخ
    زمين ز شادي گنج تو خيره مانده و دنگ
  • ندا رسيد روان را روان شو اندر غيب
    منال و گنج بگير و دگر ز رنج منال
  • خواهم که بدهم گنج زر تا آن گواه دل بود
    گر چه گواهي مي دهد رخساره همچون زرم