4899 مورد در 0.00 ثانیه یافت شد.

شاهنامه فردوسي

  • دگر گنج پر در خوشاب بود
    که بالاش يک تير پرتاب بود
  • دگر نامور گنج افراسياب
    که کس را نبودي به خشکي و آب
  • اگر تخت يابي اگر تاج و گنج
    وگر چند پوينده باشي به رنج
  • بياراست بر خويشتن رنج نو
    نکرد آرزو جز همه گنج نو
  • کز آن نامه جز گنج دادن بباد
    نيامد مرا از تو اي بد نژاد
  • که به فريفتش قيصر شوم بخت
    به گنج و سليح و به تاج و به تخت
  • هم آنگه زره خواست از گنج شاه
    دو شمشير هندي و رومي کلاه
  • به تاراج دادند گنج ورا
    نکرد ايچ کس ياد رنج ورا
  • چنين شاخ در گنج خسرو بدي
    برين گونه هر سال صد نوبدي
  • دو کوه اين دو گنج نهاده به باغ
    کزين گنجها بد دلم چون چراغ
  • چنين گفت زان پيل بر پهلوي
    که اي گنج اگر دشمن خسروي
  • ز ايران بر و کرد بيعت سپاه
    درم داد يک ساله از گنج شاه
  • مداريد کار جهان را به رنج
    که از رنج يابد سرافراز گنج
  • دگر آنک گيتي پر از گنج تست
    رسيده بهر کشوري رنج تست
  • به گنج تو از دار عيسي چه سود
    که قيصر به خوبي همي شاد بود
  • چو پيدا کنم بر تو انبوه رنج
    بداني که از رنج ماخاست گنج
  • چو دشمن ز گيتي پراگنده شد
    همه گنج ما يک سر آگنده شد
  • چو گنج در مها پراگنده شد
    ز دينار نو به دره آگنده شد
  • ز هر در فراوان کشيديم رنج
    بدان تا بيا گند زين گونه گنج
  • چنان دان که اين گنج من پشت تست
    زمانه کنون پاک در مشت تست
  • چو بي گنج باشي نپايد سپاه
    تو را زيردستان نخوانند شاه
  • چنين است پاسخ که از رنج من
    فراز آمد اين نامور گنج من
  • که از گنج ما به دره بد صد هزار
    که دادم بدان روميان يادگار
  • ز دار مسيحا که گفتي سخن
    به گنج اندر افگنده چوبي کهن
  • برفتي خود از گنج ما ناگهان
    مسيحا شد او نيستي در جهان