4899 مورد در 0.00 ثانیه یافت شد.

ديوان قاآني

  • تو نيز از خوان يغما غارتي کن
    تو نيز، ار گنج نعمت قسمتي بر
  • همه گنج وجود او را مسلم
    همه ملک شهود او را مسخر
  • شخصش ببين به رخش بادست گنج بخش
    ابر ار نديده يي بر فرق کوهسار
  • گنج باد آورد خواهي ابر بنگر در هوا
    سيم دست افشار جويي آب بين در جويبار
  • گنج پنهان بود يزدان خواست کايد آشکار
    آفرينش را فزود از هستي خود اعتبار
  • خال بر چهره او در خم گيسو گفتي
    نقب بر گنج زند در شب دزدي عيار
  • دل و دستش به گاه بذل و کرم
    گنج ارزاق خلق را گنجور
  • گنجش چو گنج فکر تو لبريز از گهر
    ملکش چو ملک حسن من ايمن ز ترکتاز
  • شهنشها ملکا گنج خانه هستي
    کند به گوهر ذات تو افتخار امروز
  • ذخيره عالم امکان دو دست گنج بخشايش
    خزينه رحمت يزدان روان طاعت آموزش
  • گفتم به فلک چون زنم اعلام فصاحت
    در خاک چو قارون رودم گنج تمول
  • فهرست بقا معني جان صورت اقبال
    قاموس خرد کنز ادب گنج تفضل
  • ز بهر گنج مبر رنج در سراي سپنج
    يکي نخست به دست آر داروي آجال
  • اي بر سر گنج کفتان جان سخن سنج
    آسوده چو عطشان به لب چشمه زمزم
  • به تيغ شير شکر ملک را پرستارم
    به رمح مار صفت گنج را نگهبانم
  • شاها يک آفرين تو صد گنج گوهرست
    باور گرت نه لب بگشا از پي سخن
  • بر اين چکامه گر بفشاني هزار گنج
    جز آفريني از تو نخواهم ورا ثمن
  • به باد داده قضا گنج نامه قارون
    به آب شسته قدر بارنامه قارن
  • که گر گريز تواني ز چنگ شه بگريز
    و گرنه رنج بيندوز و گنج بپراکن
  • گفتي به سر گنج مقيمست دو افعي
    يا در کف بيضاي کليمست دو ثعبان
  • آري چکند فطرتش آن گنج ندارد
    کاين رزم کشن را شمرد درخور امکان
  • بينمت عيش کنم چون بروي طيش کنم
    که همم گنج رواني و همم رنج روان
  • قصيده گفتم و هر آفرين که فرمودند
    مرا به جاي صلت بود به ز گنج روان
  • ترا که گفت که از گنج شاه دزدي سيم
    به جاي ساعد سازي در آستين پنهان
  • خليفه دو جهان دست قدرت داور
    ذخيره دل و جان گنج صنعت سبحان
  • تو مرا باب ملالي من ترا آب زلال
    تو مرا رنج رواني من ترا گنج روان
  • دليل فضل تو اقرار خصم و حسرت حاسد
    گواه جود تو افلاس گنج و فاقه عمان
  • يا نه دو تاريک شب به روز مقارن
    يا نه دو مار سيه به گنج نگهبان
  • رشکم آيد مدح او گويم که شاهان بشنوند
    گر گدايان گنج را بايد مستر داشتن
  • آن باژگونه گنج روان بين که در هوا
    آبستنست چون صدف از گوهر ثمين
  • گنج نبالد چو او به تخت دل افروز
    ملک ببالد چو او به رخش جهان پو
  • يازي به روشني گويي که کژدمي
    جنبي فراز گنج مانا که اژدري
  • به هر عمل خداي دادت به دهر جاي
    تا خود به ياد گنج ويرانه بسپري
  • تا صبح نمايم ز بيم دزدان
    بر گنج سرين تو پاسباني
  • گه من به تو از مدحت خداوند
    ايثار کنم گنج شايگاني
  • اي کافت گنج و فتنه مالي
    وي کاتش بحر و غارت کاني
  • در اين بدن که تو داري دلي نهفته خداي
    که گنج خانه عشقست و عرش رحماني
  • ولي به گنج دلت راه نيست تا نرهي
    ز جهل کافري و نخوت مسلماني
  • بدوست ملک سپاري و مملکت بخشي
    ز خصم گنج بگيري و مال بستاني
  • به پيچ جعدش و از روي خوب يک جانه
    به روي گنج ممان اژدهاي پيچان را
  • بر گنج طلعت تو اگر بنگرد گدا
    چون از مقابل تو رود پادشا رود
  • بر گرد گل دو سنبل ژوليده يابمت
    بر گنج رخ دو کژدم جراره بينمت
  • ايوان مجد طلاق علا شمسه علو
    درياي فضل گنج عطا لجه نعم
  • آشوب ابر آتش زر مايه سوز سيم
    طوفان گنج دشمن کان خانه روب يم
  • سير سپهر عزم ترا روزنامه يي
    گنج وجود جود ترا جامه خانه يي
  • گنج بادآورد دارد ماه من در زير پاي
    لاجرم عيبش مکن گر خصلتي دارد کريم
  • چون گنج تو لاغر شود از کف جوادت
    از مال بدانديش دگر باره سمين باد
  • فصل ادب اصل جود صدر هدي روي دين
    خازن گنج وجود خواجه چرخ برين
  • ساحت کويش حرم خلق نکويش ارم
    خازن گنج کرم دست درافشان او
  • به زير چشم سرين سپيد او ديدم
    چنانکه بيند درويش گنج سلطان را