نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
4899 مورد در 0.00 ثانیه یافت شد.
جوهر الذات عطار
چو پير
گنج
اينجا يافتي باز
شدي از
گنج
معني جان و سرباز
چو پير
گنج
ديدي
گنج
بردي
که در اول حقيقت رنج بردي
ترا اين
گنج
شد اينجا پديدار
ولي در
گنج
گشتي ناپديدار
ترا اين
گنج
معني شد مسلم
که از معني زدي در
گنج
کل دم
ترا اين
گنج
معني دوست دادست
حقيقت
گنج
اينجا در نهادست
درونت
گنج
جان آباد بنگر
ترا منشور از او و
گنج
از اويست
مجموعه آثار عطار
بود هم مرهم ريش اندران
گنج
بود هم نوش و هم نيش انداران
گنج
ويس و رامين
تو با صد
گنج
پيروزي و نازي
به چندين
گنج
شايد گر بنازي
ديوان فرخي سيستاني
کليدهاي شهادت نهادي اندر
گنج
زهي ذخاير
گنج
تو طاعت جبار
بسا
گنج
هايي که تو بر گرفتي
پر از
گنج
دينار و صندوق گوهر
از
گنج
برون آرد مال و همه بدهد
در
گنج
نهد شکر بزرگان بدل مال
ديوان فروغي بسطامي
گر بر خرابي بگذري سويش به خواري ننگري
کايام
گنج
گوهري در
گنج
ويران پرورد
ديوان قاآني
بي اژدها چگونه بود
گنج
لاجرم
از بيم جان به
گنج
نيايد گذر مرا
کوه سيمين بر قفاو
گنج
سيمش پيش روي
گنج
سيمش آشکار و کوه سيمش در حجاب
اژدها تا بود
گنج
مي کرد اي عجيب
اژدها ديدي که بر تاراج
گنج
آرد شتاب
هست چهرش
گنج
فيروزي و گردد آشکار
هرکرا آن
گنج
فيروزي خدا روزي کند
تو رنج بردي و از خاينان گرفتي
گنج
به
گنج
و خواسته هر روز ساختي لشکر
گفتا که
گنج
و گهر گر باشدت بفروس
آنگه به مشت زرم اين
گنج
سيم بخر
هزاران
گنج
را از جود در آني بپردازد
کندشان پر همان دم باز تيغ
گنج
اندوزش
گنج
شونه
گنج
جو خوشتر کدام انصاف ده
طعم شکر داشتن يا طمع شکر داشتن
زلفش آري اژدرست و
گنج
بيند در کمر
هر کمر کاو
گنج
دارد اژدها دارد همي
کشور بخشي و
گنج
باغ چه و مرز چيست
گنج
دهي بيشمر سيم دهي بيشمار
گاه سخا کوه کوه وقت عطا سيل سيل
لعل دهي
گنج
گنج
سيم دهي بار بار
بالاي
گنج
و سرو کند مار آشيان
ماري به
گنج
و سرو از آن آشيان کني
ديوان محتشم کاشاني
بهر که در طلب
گنج
لايزالي بود
گليم مختصر فقر و
گنج
ويران داد
جز به آن در نمي فرستم مدح
گنج
در
گنج
خانه مي خواهم
ديوان مسعود سعد سلمان
تيغ بينداز از آنکه تيغ تو بخت است
گنج
بپرداز از آنکه
گنج
تو کان است
گنج
ها دارم از هنر که بگفت
کس کزان گونه
گنج
ها باشد
بناليد
گنج
تو از بخشش تو
چو جود تو بر
گنج
تو قهرمان شد
جز جود را نداري بر
گنج
قهرمان
هر چند نيست جود تو بر
گنج
تو امين
ديوان فيض کاشاني
در طلسم ماست پنهان
گنج
سر معرفت
تا شود اين
گنج
پيدا خويش را ويران کنيم
ديوان اشعار منصور حلاج
کنج ويران چو بود مخزن
گنج
شاهي
از پي
گنج
حقايق همه ويرانه شويم
مثنوي معنوي
گفت پيغامبر قناعت چيست
گنج
گنج
را تو وا نمي داني ز رنج
چون قناعت را پيمبر
گنج
گفت
هر کسي را کي رسد
گنج
نهفت
گرچه پر نقش است خانه بر کنش
گنج
جو و از
گنج
آبادان کنش
ديوان شمس
خاموش و در خراب همي جوي
گنج
عشق
کاين
گنج
در بهار بروييد از خراب
با اين همه آن رنج شما
گنج
شما باد
افسوس که بر
گنج
شما پرده شماييد
مخوان اين
گنج
نامه ديگر اي جان
که اين
گنج
از پي حکمت دفين شد
گنج
بلا نهايتي سکه کجاست
گنج
را
صورت سکه گر کني آن پي گاز مي کني
يک جو ز بلاش
گنج
زرهاست
اي بر سر
گنج
بين کجايي
زير ديوار وجود تو تويي
گنج
گهر
گنج
ظاهر شود ار تو ز ميان برخيزي
گنج
روان در دلت بر سر
گنج
اين گلت
گيرم بي ديده اي آخر نشنوده اي
کنوز
گنج
الهي دل خراب بود
که در خرابه بود دفن
گنج
بسياري
ديوان ناصر خسرو
گنج
خداي بود رسول و، ز خلق او
گنج
رسول خاطر او بود و فکرتش
اينکه قران است
گنج
علم خداي است
چونکه سوي
گنج
بان او نگرائي؟
خسرو و شيرين نظامي
شبي کو
گنج
بخشي را دهد داد
کلاه
گنج
قارون را برد باد
به گنجينه سپارم
گنج
را باز
به دين شکرانه گردم
گنج
پرداز
چو
گنج
گاو را کردي نواسنج
برافشاندي زمين هم گاو و هم
گنج
ز
گنج
سوخته چون ساختي راه
ز گرمي سوختي صد
گنج
را آه
مرنج اي شاه نازک دل بدين رنج
که
گنج
است آن صنم در خاک به
گنج
ببين قارون چه برد از
گنج
دنيا
نيرزد
گنج
دنيا رنج دنيا
يکي گفتا لطافت روم دارد
لطف
گنج
است و
گنج
آن بوم دارد
ز خاکش باد را
گنج
روان بود
مگر خود
گنج
باد آورد آن بود
عطايش
گنج
را ناچيز مي کرد
نسيمش
گنج
بخشي نيز مي کرد
ليلي و مجنون نظامي
گنج
تو به بذل کم نيايد
وز
گنج
کس اين کرم نيايد
شد در رهش از بسي خزانه
آن خانه
گنج
گنج
خانه
در جستن
گنج
رنج مي برد
بي آنکه رهي به
گنج
مي برد
اي
گنج
ولي به دست اغيار
زان
گنج
به دست دوستان مار
هم
گنج
شدي که در زميني
گر
گنج
نه اي چرا چنيني
هفت پيکر نظامي
رنج برد تو ره به
گنج
برد
ببرد
گنج
هر که رنج برد
گنج
بر سر مشو چو ابر سفيد
پاي بر
گنج
باش چون خورشيد
شه چو بر قفل
گنج
يافت کليد
و اژدها را ز
گنج
خانه بريد
چون تو بر
گنج
گنج
افزودي
من خجل گشتم ار تو خشنودي
کان هر
گنج
کافريد خداي
منم آن
گنج
را طلسم گشاي
دست بر
گنج
در دراز کند
تا در
گنج
خانه باز کند
جز به
گنج
و سپه نديد پناه
کالت نصرت است
گنج
و سپاه
گنج
خود را به گوهر آکندي
گوهر و
گنج
من پراکندي
لشگر و
گنج
را رساندي رنج
تا نه لشگر به جاي ماند و نه
گنج
شرف نامه نظامي
شنيد از دبيران دينار سنج
که زر زر کشد در جهان
گنج
گنج
کجا
گنج
داني پشيزي در او
که از
گنج
او نيست چيزي در او
درگنج بگشاد بر
گنج
خواه
توانگر شد از
گنج
و گوهر سپاه
چو تاريک شايد شدن سوي
گنج
که
گنج
آيد از روشنائي به رنج
به زير زمين
گنج
را جاي کرد
طلسمي بر آن
گنج
بر پاي کرد
جهان گشتنش گرچه با رنج بود
همه راه او
گنج
بر
گنج
بود
اقبالنامه نظامي
جهان را چنين
گنج
گوهر بسيست
کليد در
گنج
با هر کسيست
ببايد چنين
گنج
را دسترنج
وگرنه من اولي تر آيم به
گنج
مخزن الاسرار نظامي
تا تو به خاک اندري اي
گنج
پاک
شرط بود
گنج
سپردن به خاک
خلد برين وحشي بافقي
خانه پر از
گنج
خداداد داشت
عالمي از
گنج
خود آباد داشت
بود در او
گنج
فراوان به کار
مخزن سد
گنج
چه، سد سد هزار
آن که از اين
گنج
نشد بهره مند
قيمت اين
گنج
چه داند که چند
جاهلي از
گنج
خرد تنگدست
آرزوي
گنج
به دل نقش بست
گنج
برون آر که رستي ز رنج
مار صفت کشته مشو بهر
گنج
گنج
ز من مي طلبي
گنج
چيست
حاصل ايام بجز رنج چيست
ناظر و منظور وحشي بافقي
نهادي در دلش سد
گنج
بر
گنج
وزان گنجش زبان کردي گهر سنج
وزير از
گنج
عصمت شد گهر سنج
زبان را کرد مفتاح در
گنج
به سوي
گنج
دزدي راه پيمود
به سوزن قفل را از
گنج
بگشود
فرهاد و شيرين وحشي بافقي
سخن
گنج
است و دل گنجور اين
گنج
وز او ميزان عقل و جان گهرسنج
حريص
گنج
بناي گهر سنج
بگفت اين کار ممکن نيست بي
گنج
ز
گنج
آسوده باشد آن هنر سنج
که پنهانش به هر بازوست سد
گنج
بديدي
گنج
باد آورد پرويز
ببين اين
گنج
آب آورد من نيز
به کف زان
گنج
باد آورد باد است
مرا اين
گنج
باد آور مراد است
کسي کو
گنج
دارد باد پيماست
ولي اين
گنج
آب روي داناست
هفت اورنگ جامي
ذکر
گنج
است و
گنج
پنهان به
جهد کن داد ذکر پنهان ده
شکر باشد کليد
گنج
مزيد
گنج
خواهي مده ز دست کليد
ديده از
گنج
خشت بر ديوار
خشت ديوار
گنج
کرده شمار
بگشايد رهي به جانب
گنج
شود از نقد
گنج
گوهر سنج
دل احرار
گنج
اسرار است
راه آن
گنج
چيست گفتار است
هر که اين ره به سوي
گنج
گشاد
داد بيهوده نقد
گنج
به باد
پي
گنج
بردند بسيار رنج
کنون خاک ريزند بر سر چو
گنج
ز ويرانه گنجه شد
گنج
سنج
رسانيد
گنج
گهر را به پنج
صفحه قبل
1
...
5
6
7
8
9
...
49
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن