1658 مورد در 0.01 ثانیه یافت شد.

خسرو و شيرين نظامي

  • بران خاکي هزاران آفرين بيش
    که مشتي جو خورد گنجي کند پيش
  • نه گنجي اي دل از ماران چه نالي
    که از ماران نباشد گنج خالي
  • ليلي و مجنون نظامي

  • هر دم نه به حق دسترنجي
    بخشي به من خراب گنجي
  • گنجي که کشيده بود ماري
    از حلقه به گرد او حصاري
  • هفت پيکر نظامي

  • من از آن خرده چو گهر سنجي
    بر تراشيدم اين چنين گنجي
  • چون قدر مايه شد به سختي و رنج
    يافت گنجي و بر فروخت چو گنج
  • گنجي آماده کرد و برگ سپرد
    تا برد رنج اگر تواند برد
  • زان نهادم که اين چنين گنجي
    نبود بي جزا و پارنجي
  • شرف نامه نظامي

  • اگر کان گنجي چو نائي بدست
    بسي گنج از اينگونه در خاک هست
  • ز گنجي که او را فرستاد دهر
    به هر گنجداني فرستاد بهر
  • به ما بخش گنجي که پذرفته اي
    وفا کن به چيزي که خود گفته اي
  • چنان گنجي از سيم و زر خلاص
    به مهر جهاندار کردند خاص
  • جهاندار از آن گنج اندوخته
    چو گنجي شد از گوهر افروخته
  • سکندر چو کرد آن بناها خراب
    روان کرد گنجي چو درياي آب
  • اگر گنجي آرم ز دنيا به دست
    مهيا کنم قسمت هر که هست
  • ازان کان چو گوهر گراي آمدند
    چو گنجي روان باز جاي آمدند
  • ز دشواري راه و گنجي چنان
    سخن راند با کارسنجي چنان
  • که تا هرکه اوباشد ايزد پرست
    از آن نامه ها گنجي آرد به دست
  • ز گوهر بر آن تخت گنجي فشاند
    که گنجور خانه در آن خيره ماند
  • بليناس را نيز گنجي تمام
    هم از مشک پخته هم از عود خام
  • ستاره چنان گنجي از زر فشاند
    که مهد زمين گاو بر گنج راند
  • ز گنجي که آکنده شد کوه کوه
    ز روس و ز برطاس و ديگر گروه
  • کنم گنجي از سفته طبع پر
    چو فيروزه فيروز و دري چو در
  • اقبالنامه نظامي

  • خرد هر کجا گنجي آرد پديد
    ز نام خدا سازد آنرا کليد
  • برون آر اگر صيدي افکنده اي
    روان کن اگر گنجي آکنده اي