4899 مورد در 0.00 ثانیه یافت شد.

ديوان پروين اعتصامي

  • از آن برد گنج مرا، دزد گيتي
    که در خواب بودم گه پاسباني
  • گنج خود خوانديم و رفتي و بگذاشتيم
    اي عجب، بعد تو با کيست نگهباني من!
  • ديوان حافظ

  • تا گنج غمت در دل ويرانه مقيم است
    همواره مرا کوي خرابات مقام است
  • گنج عزلت که طلسمات عجايب دارد
    فتح آن در نظر رحمت درويشان است
  • مرو به خانه ارباب بي مروت دهر
    که گنج عافيتت در سراي خويشتن است
  • ز بيخودي طلب يار مي کند حافظ
    چو مفلسي که طلبکار گنج قارون است
  • ملکت عاشقي و گنج طرب
    هر چه دارم ز يمن همت اوست
  • فرصت شمر طريقه رندي که اين نشان
    چون راه گنج بر همه کس آشکاره نيست
  • احوال گنج قارون کايام داد بر باد
    در گوش دل فروخوان تا زر نهان ندارد
  • فغان که در طلب گنج نامه مقصود
    شدم خراب جهاني ز غم تمام و نشد
  • توانگرا دل درويش خود به دست آور
    که مخزن زر و گنج درم نخواهد ماند
  • امتحان کن که بسي گنج مرادت بدهند
    گر خرابي چو مرا لطف تو آباد کند
  • هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ
    از يمن دعاي شب و ورد سحري بود
  • ترک گدايي مکن که گنج بيابي
    از نظر ره روي که در گذر آيد
  • بدان کمر نرسد دست هر گدا حافظ
    خزانه اي به کف آور ز گنج قارون بيش
  • چو حافظ گنج او در سينه دارم
    اگر چه مدعي بيند حقيرم
  • سلطان ازل گنج غم عشق به ما داد
    تا روي در اين منزل ويرانه نهاديم
  • گنج در آستين و کيسه تهي
    جام گيتي نما و خاک رهيم
  • گنج عشق خود نهادي در دل ويران ما
    سايه دولت بر اين کنج خراب انداختي
  • سلطان و فکر لشکر و سوداي تاج و گنج
    درويش و امن خاطر و کنج قلندري
  • هر آن که کنج قناعت به گنج دنيا داد
    فروخت يوسف مصري به کمترين ثمني
  • اگر نه گنج عطاي تو دستگير شود
    همه بسيط زمين رو نهد به ويراني
  • بيا ساقي آن کيمياي فتوح
    که با گنج قارون دهد عمر نوح
  • چه خوش گفت جمشيد با تاج و گنج
    که يک جو نيرزد سراي سپنج
  • شرابم ده و روي دولت ببين
    خرابم کن و گنج حکمت ببين