4899 مورد در 0.00 ثانیه یافت شد.

ديوان صائب

  • تا چند آه سرد کشي ز آرزوي گنج؟
    تا کي به گرد مار بگردي به بوي گنج؟
  • ديوان عطار

  • تا تو بر جايي طلسم گنج بر جاي است نيز
    چون تو گم گشتي کسي از گنج برخوردار نيست
  • گر تو باشي گنج ني و گر نباشي گنج هست
    بشنو اين مشنو که اين اقرار با انکار نيست
  • ندانم تا تو اي عطار گنج عشق کي يابي
    که از سوداي گنج ايدر به رنج اندر فرو ماندم
  • ديوان فرخي سيستاني

  • گراصل و گهر بايد با گنج و گهر همبر
    هم گنج و گهر داري هم اصل و گهر داري
  • ديوان قاآني

  • من رنج و عنا داشتم او گنج و غنا داد
    زين گنج و غنا چاره آن رنج و عنا کرد
  • از بهر کشور و گنج خود را فکند در رنج
    تا گنج و مال آورد بر سرکشان پراکند
  • اقتدار هر که در گيتي به گنج و لشکرست
    اي شگفتي گنج و لشکر زو پذيرفت اقتدار
  • نهفته مهر نبي گنج فقر در دل من
    که گنج نقره نير زد برش به نيم نقير
  • فقير را به زر و سيم و گنج چاره کنند
    ولي علاج ندارد چو گنج گشت فقير
  • مگو کز خاک ويرانست و نتوان دل درو بستن
    نه آخر گنج نبود گنج جز در کنج ويرانش
  • گنج سيمست آن سرين دزد دل و دل دزد او
    گنج چون خود دزد باشد دزدکي گردد امين
  • گنج سيم اندر کمر مانا مگر دارد سراغ
    تا ز گنج سيم کام دل روا دارد همي
  • به گنج دل رسي آنگه که تن شود ويران
    که گنج را نتوان يافت جز به ويراني
  • گنج بادآور ز هر سو بسته رقاصان به پشت
    ما تهي دستان بيا بر گنج باد آور زنيم
  • ديوان شمس

  • هر کجا ويران بود آن جا اميد گنج هست
    گنج حق را مي نجويي در دل ويران چرا
  • جمال و حسن تو گنج است و خوي بد چون مار
    بقاي گنج تو بادا که آن برونينست
  • تو آن زمان که شدي گنج اين ندانستي
    که هر کجا که بود گنج سر کند غماز
  • به حکم تست همه گنج هاي لم يزلي
    چه گنج ها که نداري تو در فنا اي دل
  • روح همي گفت که من گنج گهر دارم از او
    گنج همي گفت که من در بن ديوارم از او
  • ور گنج هاي لعل او يک گوشه بر پستي زدي
    هر گوشه ويرانه اي صد گنج قارون آمدي
  • ديوان هلالي جغتايي

  • غم عشق ترا، چون گنج، در دل کرده ام پنهان
    باين گنج نهاني ساکن ويرانه خواهم شد
  • ديوان قاآني

  • سيم و مال و گنج و جاهم آرزو نبود که هست
    گنج رنج و جاه چاه و مال مار و سيم ريم
  • ديوان فيض کاشاني

  • از تست درد و رنج تو وز تو دوا و گنج تو
    گنج نهان خود خودي هم خود تو مار خويشتن
  • سفرنامه ناصر خسرو

  • ... خراسان آن گز را شايگان گويند، و آن يك ارش و نيم باشد، چيزكي ...