نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
4899 مورد در 0.00 ثانیه یافت شد.
ديوان خاقاني
گوشه اي از خلق و کنجي از جهان
بر همه
گنج
روان خواهم گزيد
بر سر
گنج
سخاش خامه او اژدهاست
در دهن خاتمش مهره او آشکار
يک کنجدش نگنجد در سينه
گنج
توران
يک سنجدش نسنجد در ديده ملک بربر
زير سه حرف جاهش
گنج
است و حرف آخر
صفري است در ميانش هفت آسمانش محضر
عهد نامه وفات زير پر است
گنج
نامه بقات در منقار
هر دو چون کوه و
گنج
خانه علم
هر دو بحر از درون ول زخار
يا از مسام کوه است آب خوي خجالت
کاندر خور ملک نيست ايثار
گنج
و مالش
عزمش همي شکنجه کند کعب کوه را
تا
گنج
زرفشان دهد اندر خور سخاش
با شما گويم نيارم گفت با بيگانگان
کاين نهان
گنج
از کدامين دودمان آورده ام
آشکارا برگرفتن
گنج
فرخ فال نيست
من به فرخ فال گنجي در نهان آورده ام
تو نپرسي من بگويم نز کسي دزديده ام
کز در شاهنشهي
گنج
روان آورده ام
چشمه خورشيد لطف بل که سطرلاب روح
گوهر
گنج
حيات بل که کليد کرم
غبن بود
گنج
عرض خازن او اهرمن
ظلم بود صدر شرع حاکم او بوالحکم
ملک خراسان به تيغ باز ستاني ز غز
پس چه کني در نيام
گنج
ظفر مکتتم
گفتم کليد
گنج
معراف توان شناخت؟
گفتا توان اگر نشود نفس اسير کام
دل دستگاه توست به دست جهان مده
کاين
گنج
خانه را ندهد کس به ايرمان
خاتون دار ملک فريدونش خوان که نيست
کابين اين عروس کم از
گنج
کاويان
من اندر رنج و دونان بر سر
گنج
مگس در گلشن و عنقا به گلخن
دست آهنگر مرا در ما ضحاکي کشيد
گنج
افريدون چه سود اندر دل داناي من
مالک الملک سخن خاقانيم کز
گنج
نطق
دخل صد خاقان بود يک نکته غراي من
جرم من آن است کز خزاين عرشي
گنج
خدايم ولي گداي صفاهان
گنج
خدا را به جرم دزد نگيرند
اين نپسندند ز اصفياي صفاهان
ديدم که
گنج
خانه غيب است پيش روي
پشت از براي نقب خميدم به صبح گاه
لشکر گهت بر حاشيت، گوگرد سرخ از خاصيت
بر تو ز
گنج
عافيت عيش مهنا ريخته
بدا سلطانيا کورا بود رنج دل آشوبي
خوشا درويشيا کورا بود
گنج
تن آساني
زلزله غم فتاد در دل ويران
سوي مژه
گنج
شاهوار برافکند
مسعود سعد نه سوي تو شاعري است فحل
کاندر سخنش
گنج
روان يافت هر که جست
تو گر بها دهي آن داده را زکات شمار
بده زکات بدان کس که
گنج
اسرار
جاويد باد کز کرمش جان هر گهر
بر
گنج
نو برآمد و بر کان نو نشست
گنج
دانش توراست خاقاني
کار نادان به آب و رنگ چراست؟
نقب محنت به
گنج
عمر رسيد
تا به بنياد کالبد چه رسد
آسمان کردي بر
گنج
کمال
حمل و ثور دو قربان اسد
تاج بي درد سر کجا باشد
گنج
بي اژدها کجحا پايد
خضر و ديوار
گنج
کردن و بس
دست موسي به گل نيالايد
دلي که مدح تو سازد شکسته به که درست
چو جاي
گنج
سگالي خراب به کاباد
چه عجب آب که
گنج
هنر است
عيب خاک از سر خويشي پوشد
به بوي خلق بهار از خزان همي آرد
به بذل
گنج
خزان از بهار مي سازد
گنج
فضائل افضل ساوي شناس و بس
کز علم مطلق آيت دوران شناسمش
اشعارش از عراق ره آورد مي برم
که اکسير
گنج
خانه شروان شناسمش
شروانت که مار آمد بي رنج رها کردي
تبريز که
گنج
آمد بي مار نگه دارش
دل مرا در خرابه اي بنشاند
اينست
گنج
مهين که من دارم
همتم سر ز تاج در دزدد
اينت
گنج
مهين که من دارد
چو دختر سپردم به داماد گفتم
که
گنج
زر است اين به خاکش سپردم
گنج
دين الحمد الله ايمن است از نقب کفر
کاژدها سر نوک کلک او رقيبش يافتم
اگر قناعت مال است
گنج
فقر منم
که بگذرد فلک و نگذرد خزينه من
بر
گنج
سايه از پي بذل زر افکني
در بحر غوطه از پي در ثمين خوري
جام کيان به دست شه زمزم مکيان شده
بر مکيان زکات چين
گنج
عطاي شاه را
خامه مار پيکرش باد رقيب
گنج
دين
مهره و زهر در سرش درد و دواي ايزدي
دل مرغ سرانداز است از دام نپرهيزد
آري دل
گنج
انديش از مار نينديشد
بر مذهب خاقاني دارم ز جهان گنجي
گر
گنج
ابد خواهي اين دار که من دارم
صفحه قبل
1
...
42
43
44
45
46
...
98
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن