1658 مورد در 0.00 ثانیه یافت شد.

ديوان صائب

  • نمي دانم چه خواهد بود احوال گرانجانان
    که تنهايي در آن وحدت سرا تنها نمي گنجد
  • چراغ طور در فانوس مستوري نمي گنجد
    سپند شوخ را آرام در مجمر نمي باشد
  • توانگر از نشاط فربهي در خود نمي گنجد
    ازين غافل که هم پهلوي چرب اوست قصابش
  • ان نقطه خاموشي درحرف نمي گنجد
    بر طاق فراموشي بگذار کتاب اول
  • نهنگ عشق به هر چشمه اي نمي گنجد
    ز کاوکاو دل خويش را چو دريا کن
  • چراغ طور در فانوس مستوري نمي گنجد
    برون آور مرا از پرده پندار اي ساقي
  • سامان جمال تو در چشم نمي گنجد
    خود نيز نمي داني در پرده چها داري
  • دور شو اي آستين از ديده گريان ما
    مو نمي گنجد ميان گريه و مژگان ما
  • به هم پيچيد خرسندي زبان شکوه ما را
    دگر در حلقه زنجير ما شيون نمي گنجد
  • کفن شد جامه فانوس از داغ جگرسوزم
    ز شوخي شعله من در ته دامن نمي گنجد
  • فضاي پرفشاني از براي بلبلان دارد
    اگر چه در حريم غنچه گل، بو نمي گنجد
  • ديوان عبيد زاکاني

  • با ضعيفان هرچه در گنجد مگو
    با اسيران هرچه بتواني مکن
  • ديوان عطار

  • اسرار صفات جوهر عشقت
    مي دانم و در زبان نمي گنجد
  • خاموشي به که وصف عشق تو
    اندر خبر و نشان نمي گنجد
  • آنجا که تويي و جان دل مسکين
    مويي شد و در ميان نمي گنجد
  • از عالم عشق تو سر مويي
    در شش جهت مکان نمي گنجد
  • يک شمه ز روح بارگاه تو
    اندر سه صف زمان نمي گنجد
  • يک دانه ز دام عالم عشقت
    در حوصله جاي جان نمي گنجد
  • چون آه برآورم ز عشق تو
    کان آه درين دهان نمي گنجد
  • رفتم ز جهان برون در اندوهت
    کاندوه تو در جهان نمي گنجد
  • آن دم که ز تو بر آسمان بردم
    در قبه آسمان نمي گنجد
  • عطار چو در يقين خود گم شد
    در پيشگه عيان نمي گنجد
  • آه من در جهان نمي گنجد
    در جهان پس چگونه آه کنم
  • سخن عرض بود اندر عرض کجا گنجد
    منزهي که برون است از زمان و مکان
  • حديث اشتري گم کرده اندر وصف کي گنجد
    بدان اسرار اين معني اگر مرد سخن داني