نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
1658 مورد در 0.00 ثانیه یافت شد.
ديوان امير خسرو
هزار پاره کنم جان مگر که در
گنجد
که چشم خوبان همچون دهان شان تنگ است
ميان غنچه و گل هيچ کس نمي
گنجد
مگر صبا که بسي در ميانشان بوده ست
جانا، به دل تنگ من اندوه تو بسيار
در
گنجد
و صبر اندک و بسيار نگنجد
مقصود دل ز خوبان معني بود نه صورت
در دل شراب
گنجد
، پيمانه مي نگنجد
چو تير غمزه گشايد رفيق تيرانداز
نه دوستي بود ار در ميان سر
گنجد
چو ما در آرزوي آستانش خاک شويم
غبار کيست که در زلف آن پسر
گنجد
؟
سخن همان قدري گو که من توانم زيست
نمک همان قدري زن که در جگر
گنجد
به ديده تو که با خويش کرده بدخويي
نه مردمي بود ار مردم دگر
گنجد
به چشم تنگ تو چندين که ناز رعناييست
چه خوش بود که اگر شرم اينقدر
گنجد
مپوش روي ز خسرو که تا ذخيره حشر
رخت بينم چندان که در نظر
گنجد
ناتوانم ز عشق و هيچ علاج
در دل ناتوان نمي
گنجد
تنگ دارد دل مرا که در او
جز تو کس، اي جوان، نمي
گنجد
آنچناني نشسته اندر دل
که نفس هم در آن نمي
گنجد
مي نگنجي تو در ميانه جان
ليک جان در ميان نمي
گنجد
غم تو آشکار خواهم کرد
چه کنم، در نهان نمي
گنجد
عشق در سر فتاد و عقل برفت
کاين دو در يک مکان نمي
گنجد
تا که خسرو زبان گشاد از تو
سخنش در جهان نمي
گنجد
تعالي الله چه تنگ است آن دهانت؟
که فکر آنجا نمي
گنجد
، گمان نيز
در محنت آباد دلم، خسرو، نمي
گنجد
غمش
فرهادوار اکنون مگر در کوه و هامون اوفتم
آه دل زارم کنون سوزان نمي آيد برون
کش داغها اندر درون
گنجد
، نگنجد حال او
چاه ذقنت کانجا جانها به حيل
گنجد
طرفه که هزاران دل خون گشته به چه کرده
خسرو نشود هرگز عشق و خردت با هم
کان زاغ نمي
گنجد
در خانه انباغي
ديوان اوحدي مراغي
کجا
گنجد
اندر زمين؟ عاشقي کو
رخت را به شادي زماني ببيند
جام جم اوحدي مراغي
قدرتت در عدد نمي
گنجد
قدر در رسم و حد نميگنجد
ديوان انوري
درد دل چندان که
گنجد
در ضمير
حاصلست از عشق دلداري کجاست
صفحه قبل
1
...
30
31
32
33
34
...
67
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن