نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
4899 مورد در 0.00 ثانیه یافت شد.
شاهنامه فردوسي
بزرگان و با دانش آزادگان
نبشتند يکسر همه
رايگان
حسين قتيب است از آزادگان
که ازمن نخواهد سخن
رايگان
ديوان خاقاني
پيش مرغان سر کوي مغان
دانه دل
رايگان
خواهم فشاند
آبروي است کيمياي بزرگ
کيميا
رايگان
نخواهد داد
بر خاک در تو آب حيوان
چون آتش
رايگان
ببينم
اي کعبه ملک عصمة الدين
من بنده
رايگان
کعبه
رباعيات خيام
باقي همه
رايگان
نيرزد هشدار
تا عمر گرانبها بدان نفروشي
بوستان سعدي
بياموز مردي ز همسايگان
که آخر نيم قحبه
رايگان
ديوان سنايي
جان را بدهم به خدمت تو
من خدمت
رايگان
نخواهم
عندليب آمده در مدحت شاه
رايگان
همچو سنايي به سخن
الحق بزرگوار خردمند مهتريست
کورا کسي مديح برد خاصه
رايگان
حديقة الحقيقة و شريعة الطريقة سنايي
سوز سينه ش اگر عيان گردد
چنبر چرخ
رايگان
گردد
آب نايافته گران باشد
چون بيابند
رايگان
باشد
ديوان شاه نعمت الله ولي
آمدي نزد من شدي عاشق
نقد گنجينه
رايگان
بردي
ديوان عطار
مي ندانم من سبکدل هيچ
تا چرا
رايگان
گران توام
هيلاج نامه عطار
طلبکار تو بودم در جهان من
کنونت يافتستم
رايگان
من
خسرو نامه عطار
چنانم
رايگان
کردي پديدار
بفضلت رايگانم شو خريدار
گرانباريم ما را
رايگان
بخش
زيانکاري بي سرمايگان بخش
لسان الغيب عطار
هرکه آيد در گلستان لسان
بوي سرما بيابد
رايگان
جوهر الذات عطار
بهر جانب همي آب روان ديد
معظم قصرهاي
رايگان
ديد
بلاي قرب ماکش اينزمان تو
که بخشيديم اينجا
رايگان
تو
ديوان عراقي
اين آينه چهره حقيقت
هر دم به تو
رايگان
نمايد
ديوان محتشم کاشاني
وصلت به خدا که
رايگان
است
هرچند خرد گران خريدار
ديوان مسعود سعد سلمان
نخواهي ثنا تا عطاهاي تو
ستانندگان را بود
رايگان
ديوان فيض کاشاني
گفتي که وصال
رايگان
نيست
ديدار مرا بها چه داري
مثنوي معنوي
آن مهابت قسمت بيگانگان
وين تجمش دوستان را
رايگان
خلعت هستي بدادي
رايگان
من هميشه معتمد بودم بر آن
ديوان شمس
لابه کني، باده دهي
رايگان
ساقي دريا صفت مشفقي
لابه کني، باده دهي
رايگان
ساقي دريا صفت مشفقي
شيره و شيرين بدهم
رايگان
ليک چو انگور نيفشارمش
درويش که اسرار جهان ميبخشد
هردم ملکي به
رايگان
ميبخشد
خسرو و شيرين نظامي
بيامرزش روان آمرزي آخر
خداي
رايگان
آمرزي آخر
ليلي و مجنون نظامي
اين شيفته راي ناجوانمرد
بي عاقبت است و
رايگان
گرد
وان ياوگيان
رايگان
گرد
پيرامن او گرفته ناورد
شرف نامه نظامي
بپيچم سر از
رايگان
خوارگان
مگر بيزبانان و بيچارگان
وگر ني بهاري بدين خرمي
چرا
رايگان
اوفتد بر زمي
مخزن الاسرار نظامي
نام کرم ساخته مشتي زيان
اسم وفا بندگي
رايگان
ديوان ابوسعيد ابوالخير
آسان آسان ز خود امان نتوان يافت
وين شربت شوق
رايگان
نتوان يافت
دلبر دل خسته
رايگان
مي خواهد
بفرستم گر دلش چنان مي خواهد
ديوان امير خسرو
به نقد خوشدلي مفروش ده روز حيات خود
که خواهد
رايگان
رفتن متاع کامرانيها
داغ غلامي از من هست ار دريغ باري
از بيع کن مشرف مملوک
رايگان
را
به يک جان خواستم يک جام شادي
ز دور چرخ، گفتا،
رايگان
نيست
خسروا، بستان متاعي در دکان روزگار
کاين بهار عمر ناگه
رايگان
خواهد گذشت
يوسف عهدي، اگر خسرو بود قيمت گرت
ور دهم ملک دو عالم
رايگان
بستانمت
بوسه به قيمت دهد، جان ببرد
رايگان
قيمت بوسيش هست، منت جانيش نيست
نرخ کردي به بوسه اي جاني
بنده بخريد و
رايگان
دانست
به رسم بندگي بپذير، خسرو را، چه کم گردد؟
به سلک بندگانت گر غلامي
رايگان
آيد
ياري دل ما به
رايگان
برد
تا دل طلبيم باز جان برد
مانديم ازان حريف دل دزد
زد قلعه و مهره
رايگان
برد
گر روي تافتي سخني گوي در چمن
گل را دهند قيمت وبو
رايگان
بود
صفحه قبل
1
2
3
4
5
6
...
98
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن