نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
1658 مورد در 0.00 ثانیه یافت شد.
ويس و رامين
مرا زنده بمان تا زندگاني
کنم در کار مهرت
رايگاني
شما را من ز روي مهرباني
نصيحت کرد خواهم
رايگاني
ديوان عراقي
تقصير نمي کند غم تو
غم مي خوردم به
رايگاني
ديوان قاآني
به جاي گنجهاي شايگانش
رسد بس رنجهاي
رايگاني
ديوان شمس
اگر خواهي عطاي
رايگاني
ز عالم هاي باقي ملک بسيار
ديوان ناصر خسرو
واکنون که شنودم از جهان من
آن نکته خوب
رايگاني
فرهاد و شيرين وحشي بافقي
هما پرواز عنقا آشياني ست
زبانش چتر شاهي
رايگاني
ست
ديوان عرفي شيرازي
کدامست اين متاع
رايگاني
که بروي نقد فرصت ميفشاني
شاهنامه فردوسي
ز
گنجش
زبرجد نثار آوريد
بسي گوهر شاهوار آوريد
نبيني که
گنجش
پر از خواستست
جهاني به خوبي بياراستست
هيلاج نامه عطار
حقيقت گفت و
گنجش
يافتستم
بسوي گنج خود بشتافتستم
هفت پيکر نظامي
اژدهائي نشسته بر
گنجش
به ترنجي رسيده نارنجش
شرف نامه نظامي
تهي دست کانديشه زر کند
تمناي
گنجش
توانگر کند
هفت اورنگ جامي
برداشته شد ز سينه رنجش
انباشته زير خاک
گنجش
شاه و درويش هلالي جغتايي
آخرش جانب لحد بردند
همچو
گنجش
بخاک بسپردند
ديوان خاقاني
مار ضحاک ماند بر پايم
وز مژه گنج
شايگان
برخاست
بر خاک درت زکات دربان
گنج زر
شايگان
ببينم
بيت فرومايه اين منزحف
قافيه هرزه آن
شايگان
ديوان سعدي
به گنج
شايگان
افتاده بودم
ندانستم که بر گنجند ماران
ويس و رامين
به خوشي چون خراسان جايگاهي
چو مرو
شايگان
محکم پناهي
ديوان محتشم کاشاني
کرمش کيسه اي که پر سازد
مخزن گنج
شايگان
باشد
ديوان مسعود سعد سلمان
توشناسي مرا که نگشايد
کس چو من گنج
شايگان
قلم
پاسبان کرد باغ قمري را
که بسي گنج
شايگان
دارد
ديوان وحشي بافقي
ذات او جوهري که عالم ازو
مخزن گنج
شايگان
باشد
شکسته وقت تعجيل عطايت
در سد خانه گنج
شايگان
باد
ز دست بخششت در آستينش
کليد قفل گنج
شايگان
باد
ديوان عرفي شيرازي
گر بخون خوردن دهندم اختيار
خون گنج
شايگان
خواهم گزيد
ديوان شمس
روان شد سوي ما کوثر که
گنجا
نيست ظرف اندر
بدران مشک سقا را بزن سنگي و بشکن خم
ديوان خاقاني
پيش بزرگان ما آب کسي روشن است
فعل سگ
گنجه
است قدح خر روستا
طعنه بيمار پرس صعب تر از تب
کاين عرض از
گنجه
نيست از وطن آورد
آتش تب در زمين
گنجه
همه شب
در دم من آه آسمان شکن آورد
صدمه آهم شنيد مؤذن شب گفت
زلزله
گنجه
باز تاختن آورد
من
گنجه
نبينم که براهيم در او نيست
من مکه نخواهم که ازو کعبه برون شد
دريغا
گنجه
خرم که اکنون جاي ماتم شد
که از فر چنين صدري فراق افتاد فرجامش
بوستان سعدي
يکي پادشه زاده در
گنجه
بود
که دور از تو ناپاک و سرپنجه بود
ديوان سنايي
هم بدين وزن اي پسر پور خطيب
گنجه
گفت:
«نوبهار آمد نگارا باده گلنار کو»
کشکول شيخ بهايي
ز ويرانه ي
گنجه
شد گنج سنج
رسانيد گنج هنر را به پنج
ديوان محتشم کاشاني
تا موکب جلالت در ملک خويش
گنجه
افزوده بر ممالک صد ملک ديگرت باد
خسرو و شيرين نظامي
ز
گنجه
فتح خوزستان که کرده است؟
ز عمان تا به اصفاهان که خورده است؟
هفت پيکر نظامي
چون فروزنده شد به عکس و عيار
نقد اين
گنجه
خيز رومي کار
شرف نامه نظامي
نظامي که در
گنجه
شد شهربند
مباد از سلام تو نابهرمند
نهان مرا آشکارا برند
ز
گنجه
است اگر تا بخارا برند
اقبالنامه نظامي
ز بس گنج که آنروز بر باد رفت
شب شنبه را
گنجه
از ياد رفت
مخزن الاسرار نظامي
گنجه
گره کرده گريبان من
بي گرهي گنج عراق آن من
هفت اورنگ جامي
ز ويرانه
گنجه
شد گنج سنج
رسانيد گنج گهر را به پنج
به تخصيص پنجي که سر پنجه زد
بشيري که سرپنجه از
گنجه
زد
از
گنجه
چو گنج آن گهر ريز
وز هند چو طوطي اين شکر ريز
ناظم
گنجه
نظامي که به رنج
عدد گنج رسانيد به پنج
ديوان عرفي شيرازي
کنون درگاه عرفي بوسه گاهست
ترا از
گنجه
تا شيراز راهست
ديوان انوري
حسنت اندر جهان نمي
گنجد
نامت اندر دهان نمي
گنجد
صفحه قبل
1
2
3
4
5
6
...
34
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن