4899 مورد در 0.00 ثانیه یافت شد.

ديوان شاه نعمت الله ولي

  • اسماي اله گنج بي پايان است
    گنج ار طلبي از همه اشيا جو
  • کشکول شيخ بهايي

  • عقل من گنج است و من ويرانه ام
    گنج اگر ظاهر کنم، ديوانه ام
  • ذکر، گنج است، گنج پنهان به
    جهد کن، داد ذکر پنهان ده
  • بهر فراغ دل طلب گنج ميکني
    آن گنج را که ميطلبي کنج انزواست
  • ز ويرانه ي گنجه شد گنج سنج
    رسانيد گنج هنر را به پنج
  • ديوان صائب

  • لوح طلسم گنج خدايند انبيا
    بي لوح زينهار مکن جستجوي گنج
  • هر چند وصل گنج به کوشش نبسته است
    تا ممکن است پا مکش از جستجوي گنج
  • اين زمان ويرانه از خواري نقاب گنج شد
    پيش ازين گنج از عزيزي پرده ويرانه بود
  • از گنج نامه پي به سر گنج مي برند
    پيداست دلشکستگي از بورياي من
  • ديوان عطار

  • گنج در جاي خراب اوليتر است
    گنج بود او در خرابي زان نشست
  • تو طلسم گنج جاني گر طلسمت بشکني
    ز اژدها هرگز نترسي گنج جان آيد پديد
  • سر گنج او همه عالم پر است
    اهل آن گنج يقين مي بايدش
  • اي گنج آفرينش دلها خراب از تو
    آرام گير با من چون گنج در خرابي
  • چون نيست گنج پاي به گنجت فروشدن
    بي کنج شب گذار درين گنج اژدها
  • منطق الطير عطار

  • چون نداري ذره اي را گنج و تاب
    چون تواني جست گنج از آفتاب
  • چون درين ره مي نگنجد موي در
    نيست کس را گنج گنج و روي زر
  • آنک از گنج گهر خرسند شد
    هم بدان گنج گهر دربند شد
  • اسرار نامه عطار

  • اگر رأيش بود بردارد آن گنج
    وگرنه هم چنان بگذارد آن گنج
  • الهي نامه عطار

  • اگر رايش بود بردارد آن گنج
    و گر نه همچنان بگذارد آن گنج
  • همه بر گنج تو مشتاق جانا
    نصيبي ده ز گنج خود گدا را
  • هيلاج نامه عطار

  • بخوان با خويش و از خود رنج بردار
    تو داري گنج از خود گنج بردار
  • در اين گنجت اگر راهست بنگر
    درون گنج شو و از گنج برخور
  • بر اين گنج من خودم که اويم
    درون گنج باشد گفتگويم
  • بر اين گنج من خوردم در اينراز
    که کردستم در اين گنج را باز
  • بصد نوعت بگفتم شرح اين گنج
    نظر کن از سر عين اليقين گنج