نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
1658 مورد در 0.00 ثانیه یافت شد.
مخزن الاسرار نظامي
بانگ برآورد جهان کاي غلام
گنجه
کدامست و نظامي کدام
ديوان عرفي شيرازي
چگويم کاورم در
گنجه
شيراز
ترا بنمايم آن گنجينه راز
ديوان خاقاني
گويند که سلطان مهين بر در
گنجه
است
در
گنجه
کنون بين که ز بغداد فزون شد
منطق العشاق اوحدي مراغي
درين فکرت نميخواهيم رنجت
برون کن رشته گوهر ز
گنجت
جوهر الذات عطار
که گردانندت اندر گنج کل بست
طلبکارند چون
گنجت
بيابند
ليلي و مجنون نظامي
وز حلقه زلف پر شکنجت
در دامن اژدهاست
گنجت
مواعظ سعدي
عمري که ازو دمي به جاني ارزد
افسوس که
رايگانم
از دست برفت
خسرو نامه عطار
کنون چون يافتي بس
رايگانم
مکن هرگز سبک بر دل گرانم
ديوان مسعود سعد سلمان
بس باک ندارم همي ز محنت
مغبون من ازين عمر
رايگانم
در زندان نهان
رايگانم
که دهد
آبم متعذرست نانم که دهد
ديوان عبيد زاکاني
طبع عبيد را که چو گنجيست
شايگان
معذور دار قافيه گر
شايگان
کند
اگر چه قافيه شد
شايگان
چه باک او را
که از معاني صد گنج
شايگان
دارد
کشکول شيخ بهايي
روز آخر شد سبق فردا بود
راز ما را روز کي
گنجا
بود؟
لسان الغيب عطار
بسا
گنجا
که يابي در معاني
پر از در خوشاب و لعل کاني
مجموعه آثار عطار
بسا
گنجا
که يابي در معاني
پر از در خوشاب و لعل کاني
مثنوي معنوي
اي دريغا مر ترا
گنجا
بدي
تا ز جانم شرح دل پيدا شدي
بر دو کوري رحم را دوتا کنيد
اين چنين ناگنج را
گنجا
کنيد
روز آخر شد سبق فردا بود
راز ما را روز کي
گنجا
بود
اي تن من وي رگ من پر ز تو
توبه را
گنجا
کجا باشد درو
ديوان شمس
تاب آن حسن که در هفت فلک
گنجا
نيست
جز که آهنگ دل خسته لاغر نکند
چون شمس تبريزي که او
گنجا
ندارد در فلک
کان مطلع خورشيد او دارد عجايب ساحتي
جام جم اوحدي مراغي
به عنايت علاج کن رنجم
دستگاهي فرست از آن
گنجم
هيلاج نامه عطار
همه گنجست اينجاگه نهاده
ب آخر ايندر
گنجم
گشاده
ليلي و مجنون نظامي
من مار کز آشيان برنجم
بر خاک تو پاسبان
گنجم
هفت اورنگ جامي
شايد به حريم ارجمندان
گنجم
به طفيل گوسفندان
ديوان اوحدي مراغي
يک بوسه اگر به جان فروشي
منت مي نه، که
رايگانست
ديوان پروين اعتصامي
در قيمت جان از تو کار خواهند
اين گنج مپندار
رايگانست
ديوان سعدي
رايگانست
يک نفس با دوست
گر به دنيا و آخرت بخري
ديوان عطار
چنان ز بار گنه گردنم گرانبار است
که اين سبکدل بيچاره
رايگانست
گران
جوهر الذات عطار
ترا اين نفس ملعون آنچنانست
که خون تو مر او
رايگانست
ترا اين گنج معني
رايگانست
که ديدارش به از کون ومکانست
ديوان فيض کاشاني
گفتم که حاجتي هست گفتا بخواه از ما
گفتم غمم بيفزا گفتا که
رايگانست
ديوان شمس
اگر کان شکر خواهي همان جاست
ور انگشت شکر خود
رايگانست
ور زانک نازنيني بي سيم و زر ببيني
چونک عنايت آمد اقبال
رايگانست
آن شهريار اعظم بزمي نهاد خرم
شمع و شراب و شاهد امروز
رايگانست
ارمغان حجاز اقبال لاهوري
ز طوفاني که بخشد
رايگاني
حريف بحر گردد آب جوها
ديوان پروين اعتصامي
برد اينهمه رنج
رايگاني
چون تجربه يافتي سرانجام
شتابنده چو ايام جواني
جواني بخش هستي
رايگاني
بس رمز ز دفتر سليمان
خواندند به ديو،
رايگاني
خسرو نامه عطار
گهي دزديد از آب زندگاني
بلب بردش ز شکر
رايگاني
کسيرا عشق باشد با جواني
چو تو معشوق يابد
رايگاني
جوهر الذات عطار
منم آن جوهر ذات عياني
که دارم طوق لعنت
رايگاني
براند زين بهشتت
رايگاني
ز ناگه خوار و سرگردان بماني
کمالم را ندانند
رايگاني
ببينندم همه اينجا نهاني
چنان ميخواست تا سر نهاني
بگويد فاش اينجا
رايگاني
دهد جام وصالش
رايگاني
کند بر فرق او گوهر فشاني
نخواهد ماند دنيا جاوداني
ولي ميدان تو عقبي
رايگاني
وصالي يابد آنجا جاوداني
دهد او را تمامت
رايگاني
بياب آخر حقيقت
رايگاني
تن اندر عشق وز عشق ميگوي
حقيقت از تو دارم زندگاني
مرا بخشيده تو
رايگاني
صفحه قبل
1
2
3
4
5
6
...
34
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن