نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
374 مورد در 0.00 ثانیه یافت شد.
ديوان عبيد زاکاني
اگر چه قافيه شد
شايگان
چه باک او را
که از معاني صد
گنج
شايگان
دارد
ز بهر سائل و زاير خجسته خامه تو
گره گشاي در
گنج
شايگان
باشد
ويس و رامين
ز بس زيور چو
گنج
شايگان
بود
ز بس اختر چو چرخ آسمان بود
ديوان فرخي سيستاني
هربخششي که او بدهد چون نگه کني
گنجي بود بزرگتر از
گنج
شايگان
ديوان قاآني
او
گنج
شايگان
و منم آن گدا که هست
بر
گنج
باز ديده حسرت نگر مرا
ز فيض جود تو هر قطره فرومايه
ز پايه مايه صد
گنج
شايگان
دارد
آنکه يک رشح کف او آشکارا صد هزار
گنج
بادآورد و
گنج
شايگان
مي آورد
ابرکي بخشد به سايل نقد
گنج
شايگان
ابرکي بارد به جاي قطره در شاهوار
به طرف عارض هريک دو زلف غاليه سا
دو اژدها به سر
گنج
شايگان
بينم
ديوان مسعود سعد سلمان
نه کوه بيستون را با زخم تو توان
نه
گنج
شايگان
را با بذل تو يسار
تا حمله برد جود تو بر
گنج
شايگان
با کس نياز نيز نپيوست کارزار
نخواست ماندن اگر
گنج
شايگان
بودي
بماند اين سخن جانفزاي تا محشر
موجود شد ز کوشش تو در شاهوار
معلوم شد ز بخشش تو
گنج
شايگان
گريد همي نياز جهان بر عطاي تو
خندد همي عطاي تو بر
گنج
شايگان
مهرگان آمد به خدمت شهريارا نزد تو
در ميان بوستان بگشاد
گنج
شايگان
زمين چه گفت به يک بخششم تهي کردي
اگر سراسر پر
گنج
شايگان
شدمي
ديوان شمس
اين لوت را اگر جان بدهيم رايگانست
خود چيست جان صوفي اين
گنج
شايگان
را
ديوان عرفي شيرازي
اميد ابر اثر نقش پاي احسانت
دو گام زد بسر
گنج
شايگان
آمد
بصحن باغ زگنجينه امانت او
بدوش ديده کشد
گنج
شايگان
نرگس
برآستان تو صد
گنج
شايگان
ريزد
چو آستينت اگر نامه ام بر افشاني
آن کو بقناعت مثل آمد او را
گر هيچ نه
گنج
شايگان
ميبايد
گر متاع وصل شيرين را بدان نتوان خريد
بر دل پرويز
گنج
شايگان
آيد گران
ديوان خاقاني
خاک بيزي کن که من هم خاک بيزي کرده ام
تا ز خاک اين مايه
گنج
شايگان
آورده ام
ديوان شاه نعمت الله ولي
درآ در کنج دل بنشين که دل گنجينه شاه است
بجو آن
گنج
سلطاني ز
گنج
شايگان
بگذر
ديوان صائب
تا به
گنج
شايگان
خم تواند راه برد
چون سبو بايد که خون از چشم افلاطون رود
صفحه قبل
1
2
3
4
5
6
...
15
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن