4899 مورد در 0.01 ثانیه یافت شد.

هفت اورنگ جامي

  • چو در دستش نهي دست ارادت
    به دست آيد تو را گنج سعادت
  • چه خوش گفت آن دل او گنج عرفان
    که باشد روزه داري صرفه نان
  • ديوان هلالي جغتايي

  • هنوز جلوه آن گنج حسن پنهان بود
    که عشق فتنه درين عالم خراب انداخت
  • بي مه خويش، هلالي، چه کنم عالم را؟
    گنج چون نيست، چرا ساکن ويرانه شوم؟
  • گنج حسن دگران را چه کنم بي رخ تو؟
    من براي تو خرابم، تو براي دگران
  • شمع جمعي و همه سوخته وصل تواند
    گنج حسني و جهاني همه ويران از تو
  • شاه و درويش هلالي جغتايي

  • در سخن پنج گنج مي بايد
    نه ز ابيات پنج مي بايد
  • ديوان عرفي شيرازي

  • معيار سخن بود تو هم گنج تميزي
    ديگر چه توان گفت ببين معجز دم را
  • نکرده گوهر مدحي نثار کس هرگز
    گهر شناس ضميرم که گنج ريز افتاد
  • کليد جاه تو يارب چه تيز دندانست
    که مهر گنج طبيعت شکست و قفل گشاد
  • آز را دست از سخاوت تو
    در گريبان گنج قارون باد
  • به آستين کريمش که هست گنج افشان
    به آستان حريمش که هست ناصيه زار
  • درج اميد و گنج دعا را گهر نماند
    دست دلم بجيب رضا کرد روزگار
  • مگر بدامن احسان شاه زد پنجه
    که گنج سيم وزرش رويداز بنان نرگس
  • گوهر قيمتي گنج ازل بودم ليک
    ره بيعزتي جنس فراوان رفتم
  • مذهب عرفي بگير ملت قارون بهل
    گنج هنر ريختن به ز درم داشتن
  • بهر من کز هنر تهي دستم
    گنج شرم و حيا فرستادي
  • رهرو طبعم اگر قطع کند وادي خواب
    بر سر گنج معاني همه ره دارد پاي
  • زفضل ناطقه ، گنج معاني افشاني
    باهل بزم خرد اين صلا مبارک باد
  • حسود جاه تو دارد هزار گنج مراد
    ولي کليد حصولش ، بجيت قارون است
  • ز بسکه گنج هوس دشمنت بخاک برد
    بروز حشر تسلي فروش قارون باد
  • نفروخت مشت خاک طمع هيچکس که تو
    با گنج شايگانش بسودا نيامدي
  • کسي که ديده بحسن توآشنا کردست
    هزار گنج گهر صرف توتيا کردست
  • آنرا که در گنج سعادت نگشايند
    تشويق تمناي کم و بيش کفافست
  • من از فريب عمارت گدا شدم ورنه
    هزار گنج بويرانه در دل افتادست